وثر
لغت نامه دهخدا
وثر. [ وَ ث ِ ] ( ع ص ) نرم. || پاسپرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) آب گشن در رحم ناقه که از وی آبستن نشود. || مئزر چرمین بی نیفه که دختران خردسال پوشند و آن تسمهاست به درازا شکافته به عرض چهار انگشت یا یک وجب یا مئرز بی ساق شبیه صدار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وثر. [ وِ ] ( ع اِ ) بستر نرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اعجب الاشیاء وَثر علی وِثر؛ یعنی گائیدن بر بستر نرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جامه که بدان جامه ها را پوشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید