وثاب

لغت نامه دهخدا

وثاب. [ وَث ْ ثا ] ( ع ص ) صیغه مبالغه است از وثوب. بسیار برجهنده. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
- ابووثاب ؛ کنیه است عقاب و باز شکاری را زیرا که سخت پرواز میکند. رازی گوید ابووثاب آهوست که بسیار جست و خیز دارد. ( از اقرب الموارد ).

وثاب. [ وِ ] ( ع اِ ) تخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سریر. ( اقرب الموارد ). || گستردنی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). فراش. ( از اقرب الموارد ). || مقاعد. ( اقرب الموارد ). نشستگاه. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) برجستن. مواثبة. ( منتهی الارب ). || نشستن در لغت حمیر.

پیشنهاد کاربران

بپرس