وتدی

لغت نامه دهخدا

وتدی. [ وَ ت ِ / ت َ ] ( ص نسبی ) منسوب به وتد یعنی میخی. || عظم وتدی ؛ استخوان قاعده دماغ و همه استخوانها بر وی نهاده شده است. نام یکی از استخوانهای کله که در مابین مصفاة و قمحدوه و استخوانهای صدغ واقعشده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تشریح میرزاعلی شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) استخوان شب پره را گویند که یکی از استخونانهای فرد جمجمه است که قسمتی از او کف جمجمه را در قسمت میانی بوجود می آورد این استخوان درطرف جلو با استخون پیشانی و در طرف عقب با استخوانهای گیجگاه و پشت سری یکی میشود. استخوان وتدی بشکل خفاشی است که بالهایش را گسترده باشد و دارای یک قسمت میانی بنام تنه است که از آن در هر طرف سه زایده مجزا میشود از این زواید دو عدد متوجه طرفین شده بالهای بزرگ و کوچک استخوان را میسازند و زاید. سوم بطور عمودی بپایین امتداد مییابد و زاید. رجلی را تشکیل میدهد در سطح فوقانی تنه در قسمت وسط فرو رفتگی وجود دارد بنام زین ترکی که در آن غد. هیپوفیر قرار میگیرد. استخوان شب پره استخوان خفاش .

پیشنهاد کاربران

بپرس