وباء

لغت نامه دهخدا

وباء. [ وِ ] ( ع مص ) وَباء. ( المنجد ). رجوع به وباء شود.

وباء. [ وَ ] ( ع اِ ) وبا. رجوع به وبا شود. || ( مص ) بسیاربیماری گردیدن زمین. ( منتهی الارب ).

وباء. [ وِ ] ( ع مص ) وباناک شدن زمین. ( مجمل اللغة ).

وباء. [ وَب ْءْ ] ( ع مص ) آماده کردن. || اشاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اشارت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آرزومند و مایل گردیدن. ( منتهی الارب ): وبأت ناقتی الیه ؛ آزمند و مایل گردید ماده شتر من به سوی آن. ( ناظم الاطباء ).

وباء. [ وَ ب َءْ ] ( ع مص ) بیماری ناک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بیماری عام و مرگامرگی طاعون. ج ، اوباء. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وبا شود.

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " ریتاک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

بپرس