واگرفتن


معنی انگلیسی:
catch, check

لغت نامه دهخدا

واگرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بازگرفتن. منع کردن. دریغ کردن. ( یادداشت مؤلف ). جدا کردن. دور گردیدن. بریدن :
چون بود از همنفسی ناگزیر
همنفسی را ز نفس وامگیر.
نظامی.
که چون بود کز گوهر و طوق و تاج
ز درگاه ما واگرفتی خراج.
نظامی.
لذت انعام خود را وامگیر
نقل و باده جام خود وا مگیر.
مولوی.
ای پادشاه سایه ز درویش وامگیر
ناچار خوشه چنین برد آنجا که خرمن است.
سعدی.
به امید ما خانه اینجا گرفت
نه مردی بود نفع ز او واگرفت.
سعدی.
- پا واگرفتن ؛ پاکشیدن. دوری کردن. از آمدن و رفتن مضایقه کردن :
به خاکپای تو ای سرو نازپرور من
که روز واقعه پا وامگیر از سر من.
حافظ.
آنکه سوی او ز جور هجر پیغامیم هست
وانگیرم پا از او تا قوت کاهیم هست.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
- دل واگرفتن ؛ نومید شدن. قطع امید کردن. دست کشیدن. ترک گفتن. مأیوس شدن :
به سختی در از چاره دل وامگیر
که گردد زمان تا زمان چرخ پیر.
نظامی.
|| پس گرفتن. ( ناظم الاطباء ). || استکتاب.( آنندراج ). || نقل کردن. ( آنندراج ). منتقل کردن. ( ناظم الاطباء ). || بیماری گرفتن از کسی. ( آنندراج ). به سرایت از دیگری به بیماری مبتلاشدن.

فرهنگ معین

(گ ر تَ ) (مص م . ) ۱ - پس گرفتن ، دوباره گرفتن . ۲ - منع کردن .

فرهنگ عمید

باز گرفتن، پس گرفتن.

پیشنهاد کاربران

واگرفتن ؛ باز گرفتن. ستدن :
ای پادشاه سایه ز درویش وامگیر
ناچار خوشه چین بود آنجا که خرمن است.
سعدی.
به امید ما کلبه اینجا گرفت
نه مردی بود نفع ازو وا گرفت.
سعدی.
مبتلا شدن به بیماری واگیردار، مثال، مادر مریضی را از دخترش واگرفت.

بپرس