لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دوری تباعد .
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
انشعاب، تباین، واگرایی
پیشنهاد کاربران
نا سازگاری، دوگانگی، ناجور بودن، دگرمانی، ناسازی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهمگونی، نایکسانی
واکاوی
کشمکش
کشمکش
تاکیدعملی و گفتاری بر نفی و حذف، بیزاری، دیگر اندیشی
واگرایی divergence به معنی تباعد و دوری - از هم دور شدن - دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن / ضد هم گرایی، تقارب و تقارن
متضاد همگرایی
دوری
از دید توسعه اقتصادی واگرایی را توضیح دهید.