واگذاری

/vAgozAri/

مترادف واگذاری: انتقال، تحویل، ترک، تسلیم، تفویض، رهایی، سپردن، وقف

معنی انگلیسی:
transfer, made over, transferred, cession, delegation, delivery, devolution, surrender

لغت نامه دهخدا

واگذاری. [گ ُ ] ( حامص مرکب ) تفویض. تسلیم. ( ناظم الاطباء ). || ترک. طرح. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص نسبی ) واگذارشده. تسلیم شده. منتقل شده. داده شده.
- املاک واگذاری ؛ که مالک آن را به دیگری تسلیم کرده و تحویل داده است.

فرهنگ فارسی

(صفت )تسلیم شده انتقال یافته. یا املاک واگذاری . ملکهایی که مالک آنرا بدیگری تسلیم و تحویل کرده .

فرهنگستان زبان و ادب

{award} [مدیریت-مدیریت پروژه] واگذاری کار به پیمانکار برای اجرا در چارچوب یک پیمان
{handover} [علوم نظامی] در اختیار قرار دادن واپایش یک هواگَرد از یک مرکز یا شخص واپایشگر به مرکز یا شخص دیگر

مترادف ها

abandon (اسم)
واگذاری، بیخیالی، رها سازی

surrender (اسم)
واگذاری، سرسپردگی، تسلیم، صرفنظر

assignment (اسم)
واگذاری، ماموریت، وظیفه، گمارش، حواله، انتقال قانونی، تخصیص اسناد، تکلیف درسی و مشق شاگرد

transfer (اسم)
واگذاری، انتقال، سند انتقال، تحویل، نقل

cession (اسم)
واگذاری، نقل و انتقال، انتقال قرض یا دین

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

abandonment (اسم)
واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

demission (اسم)
واگذاری، کناره گیری، استعفاء، حقارت

condescension (اسم)
واگذاری، مدارا، اعطاء

assignation (اسم)
واگذاری، قرار ملاقات، تعیین وقت

devolution (اسم)
واگذاری، انحطاط، انتقال، فساد تدریجی، نزول، تفویض اختیارات

bail (اسم)
واگذاری، ضمانت، کفالت، حبس، تسمه، حلقه دور چلیک، سطل

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

فارسی به عربی

استسلام , استقالة , تخلی , ترک , حیویة , کفالة

پیشنهاد کاربران

Assignment Abandonment
Abandonment
disposal
cession
از من اطاعت نکنید واز سجده سربالا بگیر؛ تورا به قوانین طبیعت واگذارت کنم.
خطاب الله به انسان مغرور ومتکبر
یاایها الانسان ما غرک بربک الکریم
اوکلهم الی انفسهم
سپارش
تحویل
اعطا
واگذاری ملک: انتقال ملک
to transfer a property
واگذاری ملک یعنی چه

بپرس