لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱ - تسلیم کردن تفویض کردن . ۲ - ترک کردن فرو گذار کردن : ((... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام ...ایمان نیاورده ام بقر آن بزرگ . ) ) ۳ - حوله کردن بعهد. کسی انداختن : (( و کار بخدا واگذارده . ) )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ترک کردن، ول کردن.
مترادف ها
تفویض کردن، واگذاردن، محول کردن
بخشیدن، توصیح کردن، واگذاردن، رفتن، صرف نظر کردن
واگذار کردن، ترک کردن، واگذاردن، دست کشیدن از
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید