واگذار کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- واگذار کردن به خدا ؛ حواله به خدا کردن. به خدا سپردن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن
رها کردن، تسلیم شدن، واگذار کردن، سپردن، تحویل دادن
واگذار کردن، تصدیق کردن، دادن
واگذار کردن، صرفنظر کردن از، تسلیم کردن
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن
واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن
واگذار کردن، بخشیدن، دادن، تخصیص دادن، اتفاق افتادن، گریه کردن، عطاء کردن، ارائه دادن، رساندن، بیان کردن، افکندن، شرح دادن، نسبت دادن به، بمعرض نمایش گذاشتن، تقدیم داشتن
واگذار کردن، انتقال دادن، منتقل کردن
ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن
واگذار کردن، رضایت دادن، پذیرفتن، تصدیق کردن، راضی شدن، دادن، اقرار کردن، راه دادن، بار دادن، زیر بار رفتن، اعطاء کردن
واگذار کردن، چشم پوشیدن از
واگذار کردن، عنوان نوشتن، لقب دادن، نام نهادن، عنوان دادن به
واگذار کردن، انتقال دادن، دوباره ساختن
واگذار کردن، انتقال دادن، گذشت کردن
واگذار کردن، پوشاندن، اعطا کردن، محول کردن
واگذار کردن، سپردن، بامانت سپردن
واگذار کردن، سپردن، بامانت سپردن
واگذار کردن، ترک کردن، واگذاردن، دست کشیدن از
واگذار کردن، ثمر دادن، ارزانی داشتن، تسلیم کردن یا شدن
فارسی به عربی
ائتمن , حیویة , صدریة , عنوان , محصول
پیشنهاد کاربران
سپردن . . . . .
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن :
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.
در اختیار نهادن
تفویض داشتن ، تفویض
چیزی/کسی را به تصرف کسی گذاردن
اخلاص
ارجاع
سپردن