واژگون کردن


معنی انگلیسی:
overthrow, overturn, capsize, invert, cant, crash, tip, upend, to overturn or upset

لغت نامه دهخدا

واژگون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برگرداندن. قلب کردن. وارونه کردن. سرنگون کردن. واژگونه کردن. باشگونه کردن.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن .

واژه نامه بختیاریکا

دَرُمنیدِن

مترادف ها

upset (فعل)
اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، اشفته کردن، واژگون کردن، چپه کردن

reverse (فعل)
بر گرداندن، برگشتن، نقض کردن، وارونه کردن، پشت و رو کردن، واژگون کردن

overturn (فعل)
برانداختن، مضمحل کردن، واژگون کردن، چپه کردن یا شدن

topple (فعل)
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن

فارسی به عربی

انزعاج , عکس

پیشنهاد کاربران

بپرس