واژگون سیر. [ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) که باژگونه رود. که واژگونه در رفتار آید. که معکوس سیر و حرکت کند. پس رونده. مدبر : طالب از باغ امیدم می دمد گلهای یاس واژگون سیر است آری کوکب سیاره ام.
طالب آملی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
(صفت ) آنکه واژگونه حرکت کند پس رونده مدبر : (( طالب از باغ امیدم میدهد گلهای یاس واژگون سیرست آری کوکب سیاره ام . ) ) (طالب )