واژگون

/vAZgun/

مترادف واژگون: پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، معکوس، منقلب، نگون، نگونسار، وارون

معنی انگلیسی:
overturned, upset, reversed, topsy-turvy, inverse, over, upse

لغت نامه دهخدا

واژگون. ( ص ) وارونه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). برگشته. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سرنگون. معکوس. مقلوب. ( ناظم الاطباء ). واژگونه. ( آنندراج ). وارونه. واژون. واژونه. باشگونه. باشگون. || مجازاً شوم. نامبارک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

سرنگون، وارون، برگشته، باژگون، باژگونه
( صفت ) ۱ - سرنگون وارون . ۲ - آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد . یا اختر ( بخت واژگون . اختر ( بخت )

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - برگشته ، سرنگون . ۲ - بخت برگشته . ۳ - شوم ، نامبارک .

فرهنگ عمید

۱. سرنگون، برگشته، وارون.
۲. [مجاز] دارای نامبارکی، شوم: بخت واژگون.
۳. ازکاربرکنارشده معزول.
* واژگون شدن:
۱. وارونه شدن.
۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.

واژه نامه بختیاریکا

پشت و پیش؛ چلپیت؛ چِپ چواسه؛ چَپِ ری؛ چلپیت؛ سَر گُمبَل؛ گُمبَل

جدول کلمات

نگون

مترادف ها

converse (صفت)
مخالف، وارونه، واژگون

subversive (صفت)
واژگون، ویران، وابسته به خرابکاری

topsy-turvy (صفت)
وارونه، واژگون، درهم و برهم

upside-down (صفت)
وارونه، سراشیب، واژگون، سرازیر

پیشنهاد کاربران

واژه ی [واژگون] در سخنگان و ادب هزاره ی گذشته به ریختهای [باشگونه، باژگونه و واشگونه] نیز دیده می شود:
ای کار تو ز کار زمانه نمونه تر/او باشگونه و تو از او باشگونه تر.
شهید بلخی.
شود آگه از این کار نمونه/وز این بفسرده مهر باژگونه.
...
[مشاهده متن کامل]

فخرالدین اسعد گرگانی.
چرا خوانیم گیتی را نمونه/چو ما داریم طبع واشگونه.
فخرالدین اسعد.
کمندم بینداخت از دست شست/زمانه مرا باژگونه ببست.
فردوسی.
ای پرغونه و باشگونه جهان/مانده من از تو به شگفت اندرا.
رودکی.
چون طبع جهان باژگونه بود/کردار همه باژگون فتاد.
مسعودسعد.

واژه ی [واژگون] واژه ای ست پارسی که در بنیاد از واژه ی پهلوی [اَپاچ کون] به چم سرنگون یا وارونه گرفته شده.
پیشوند [اَپاچ] یا [اَباز] به چمهای دوباره، باز، پس، عقب همکنون به ریخت باز، واز، وا، واژ درآمده،
اپاچ کون ( =پس افتاده ) کم کم به ریخت واژگون درآمده است.
عبارت واژگون یک عبارت بی ادبانه است که وارد زبان دری شده
کله پا شدن رو در تورکی میگن باش گ*ت اولماق
در اصطلاح دری میگن کله پا شد ولی در تورکی با ترجمه دری میگن کله ک*ن شد
حالا کله و ک - ن در تورکی به ترتیب میشه باش و گ*ت
...
[مشاهده متن کامل]

از عبارت تورکی باش گ*ت ، کلمه باش جای خودش مونده ولی کلمه گ*ت رو به دری نوشتن ک*ن ک میشه باش ک*ن
باش ک*ن تبدیل شده به واژگون

پسوند گون در فارسی معنای مانند میده مثل نیلگون. نیلگون از پسوند ترکی استفاده نکرده. گون در فارسی به معنی مانند هست. نیلگون یعنی مانند نیل. ریشه پهلوی هم داره. یا گلگون, ابگون . این پسوند به معنی شکل هستش.
...
[مشاهده متن کامل]

و برای بار چندم هم میگم فارسی زبان پسوندیه نه تحلیلی. من فکر میکنم یه نفر داره با چند اکانت اینجا خرابکاری میکنه. چون ادبیات یکیه. مثلا به فارسی میگه دری یا میگه فارسی زبان تحلیلی هستش. یامیگه پسونداش از خودش نیست درصورتیکه واقعا برعکسه. کلا مدل نوشتن هم یک جوره. البته من گزارش دادم چون کلا این بو داره

ضمنا فارس ها از روی چیزی واژه واژگون را نساختند. این واژه از فارسی وارد ترکی شده. و هیچ زبان شناسی این واژه رو ترکی نمیدونه: ) ترکی بیشتر واژه هاش رو از فارسی گرفته. و تاثیر فارسی در ترکی خیلی بیشتر از ایناست; )
باژ
لغت نامه دهخدا
باژ. ( اِ ) خاموشیی باشد که مغان در وقت بدن شستن و چیزی خوردن بعد از زمزمه اختیار کنند. کلیه ٔ دعاهای مختصر را که زردشتیان آهسته بزبان میرانند باژ گویند و آن بازمزمه یکی است �مزدیسنا 253 - 254� ( حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ) ( هفت قلزم ) . خاموشی بود که در وقت بدن شستن و خوردنی خوردن بعد از زمزمه اختیار کنند. ( فرهنگ جهانگیری ) . سکوت و خاموشی است که مغان در حالت غسل بدن و وقت طعام خوردن اختیار کنند. ( فرهنگ شعوری ) . خاموشی و سکوتی که مغان گاه شستشوی تن و خواندن زند و پرستش خدای و خوردن طعام بجای آرند. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- سروش باژ ؛ یکی از ادعیه ٔ زرتشتی است ، سرآغاز و انجام سروش باژ مانند بسیاری از ادعیه ٔ دیگر که در مراسم دینی خوانده میشود بزبان پازند است و فقرات اوستائی آن مانند بسیاری از ادعیه ٔ خرده اوستا دارای مطالب مستقلی نیست ، زیرا که جملات آن از قسمتهای دیگر اوستا استخراج شده است . سروش باژ در بامداد، پس از برخاستن از خواب خوانده میشود، بهمین مناسبت آنرا �نیرنگ دستشو� هم مینامند، یعنی نمازی که در صبح در وقت دست و رو شستن میخوانند، نظر باینکه سروش در این جهان بنگهبانی ارواح گماشته شده ، کلیه ٔ ادعیه ٔ زرتشتیان با سروش باژ شروع میشود و بخصوصه ادعیه ٔ مراسم وفات . کلمه ٔ باژ که باج و باز و واج و واژ هم گفته میشود در اوستا وَ چ ْ و در سانسکریت واچ و در پهلوی واج و واجک میباشد. در لاتینی وکس و در زبانهای فرانسه و انگلیسی ووا و ویس گویند. باژ بمعنی کلمه وسخن و گفتار و گوشن است و از همین ماده است کلمات آواز و آوازه و آوا و گواژ و گواژه که بمعنی نکوهش و سرزنش گرفته اند. کلیه ٔ ادعیه ٔ مختصر را که آهسته بر زبان میرانند باژ گویند. . . زمزمه که غالباً در کتب متقدمین راجع به ایرانیان قدیم و زرتشتیان ذکر شده عبارت است از همین باژ که لب فرو بسته آرام میخوانند. در پایان مقال از باژ گرفتن خسرو پرویز در سرخوان نزد مهمان خود نیاطوس سفیر روم و از باژ گرفتن یزدگرد سوم آخرین شاهنشاه ساسانی در سرخوان خسرو آسیابان درمرو و از زمزمه نمودن عبداﷲبن المقفع فارسی در سر خوان میزبان خود عیسی بن علی عم منصور خلیفه ٔ عباسی که در کتاب الفهرست آمده یاد آور میشویم . ( خرده اوستا، تفسیر و تألیف پورداود صص 81 - 84 ) . در مهر یشت ( پاره ٔ 138 ) گوید: �مهر به میهن کسی در آید که از برای وی پیشوای پارسا و دانا و فرمانبردار با برسم و باژ ستایش بجای آورد�. ( فرهنگ ایران باستان ص 6 ) . و رجوع شود به مزدیسنا و ادب پارسی صفحات 88، 253 - 254 - 260 - 333 - 378 - 382 :
به باژ اندرآمد به آتشکده
نهادند گاهی بزر آزده .
فردوسی .
بیامد یکی مرد مهترپرست
به باغ از پی باژ و برسم به دست .
فردوسی .
پرستنده ٔ آذر زردهشت
همی رفت

مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است ( حافظ )
واژگون ، باژ گون . گون یعنی مانند . مانند واژ ، مانند باژ.
واژگون: چپه
پارگون: نیمه چپه
واژگـون معادل ترکی اش می شود "باش گوت" ( سر وته ) یعنی چیزی که سرش ته اش باشد و ته اش سرش ( در زبان ترکی به ته هر چیز کون هم گفته می شود ) . خلاصه یعنی از نظر سر و ته برعکس شدن. فارس ها از روی کلمه" باش
...
[مشاهده متن کامل]
گوت " ترکی کلمه ی واژگون را ساخته اند که در اصل" باش کون" بوده و معنی سر و ته می دهد و به مرور زمان باش کون به واژگون تغییر پیدا کرده است.

سرنگون . . . . . .
باباجان واژگون فارسیه.
اوزرا جان
واژ ( باج ) یا سقوط گون ( گونه )
واژگون یعنی یجورباج. یک گونه باج دادن.
مترادفش هم میشود، وارونه.
اوزرا جان ( گ ) در فارسی داریم. نیاز به توضیح نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

در ترکی باش گون نداریم ، که به معنی گونه باشد.
باش ( سر ) گوت ( کون ) دارم.
باش گوت اولماخ یعنی کله پا شدن، این واژه با واژگون در فارسی زمین تا آسمان فرق داره جون دل.
اگر مانند تو داوری کنیم=
واژگان:
گیان
گفتن
زندگی
گروه
گره
گرد
گم
و. . . . .
و کلا هر چیزی که ( گ ) دارد ترکیه، 🤦🏻‍♂️اوزارا جان یکم به سطح سواد خودت بیافزای، البته از کسانی که تو روز روشن به کوردا گفتن ترک انتظاری بیش از این نمیره. . . . . . . . . . .
همچنین پ در فارسی نداریم ولی نام اصلی فارسی ( پارسی ) است
( چ ) در ترکی به ( ش ) تبدیل میشود. . . . .
( ژ ) در ترکی باز به شکل ( ش ) در میاید. . . .
گ هم یکی از واژگان اصیل فارسیه، ترکا ک رو میان ش و ک تلفظ می کنن که معلوم نیست ک هست یا ش. . . . . . . .
پس الکی چیزی که نمی دونید رو نپرونید

وارون، وارونه، نگون، نگونسار، معکوس، برعکس، عکس، پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، منقلب
سرنگون شده - برعکس
واژگون=واژگان
واژه گون
گون یا گان =دانا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس