واژون

لغت نامه دهخدا

واژون. ( ص )وارون. ( برهان ). برگشته. برگردیده. بازگردانیده. عکس. قلب. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). واژگون. ( ناظم الاطباء ). نگون. ( غیاث اللغات ). باژگون. باژگونه. باشگون. باشگونه. واژگون. واژگونه. مقلوب. معلق :
تهیدست را کار واژون بود
دلش سال و مه تنگ و محزون بود
که تا روز واژون برو نگذرد
تباهی سوی خان مردم برد.
فردوسی.
بریزند هم بیگمان خون تو
همی جوید این بخت واژون تو.
فردوسی.
همه دشت آغشته از خون ماست
جهان تیره از بخت واژون ماست.
فردوسی.
|| مجازاًنامبارک. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شوم. بدیمن. بداختر. نحس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - وارونه وارون : (( تهی دست را کار واژون بود دلش سال و مه تنگ و محزون بود . ) ۲ - آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد . ۳ - شوم نحس . ۴ - بخت برگشته .

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - وارون . ۲ - آن که رفتارش نادرست و نامعقول باشد. ۳ - شوم ، نحس . ۴ - بخت برگشته .

فرهنگ عمید

= واژگون

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

واژونواژونواژونواژون
در هند به درختی خار دار گفته می شود.

بپرس