واچیدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - برچیدن چیزی را بساط چیده شده را جمع کردن ( مانند : بساط شطرنج و غیره ) . ۲ - دانه بمنقار چیدن مرغ . ۳ - چین از روی دور کردن . ۴ - جدا کردن پنبه دانه از پنبه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جمع کردن.
مترادف ها
باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن
بیرون اوردن، واچیدن، وابافتن، از پیچیدگی دراوردن، گره گشودن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشوند {وا} به همراه {چیدن}، کارواژه ی {واچیدن} را بدست ما می رساند. برابر آن {چیدن/برچیدن/از جایی چیزی را چیدن} است.
ما همچنین واژه ی {واچینه} را می توانیم داشته باشیم برابر {ترکیب}. برای نمونه هنگامی که شما 3 دسته چیز دارید و می خواهید از هر دسته یک چیز را بردارید، در اینجا آن 3 چیزی که برداشتید یک {واچینه} بوده است و شما آن را {واچیدید}.
... [مشاهده متن کامل]
بدرود!
ما همچنین واژه ی {واچینه} را می توانیم داشته باشیم برابر {ترکیب}. برای نمونه هنگامی که شما 3 دسته چیز دارید و می خواهید از هر دسته یک چیز را بردارید، در اینجا آن 3 چیزی که برداشتید یک {واچینه} بوده است و شما آن را {واچیدید}.
... [مشاهده متن کامل]
بدرود!