واپسین انسان ( آلمانی: Letzter Mensch ) اصطلاحی است که از سوی فریدریش نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت بیان شده است. مفهوم مورد نظر نیچه از «واپسین انسان»، خوارشمردنی ترین کسان است و کسانی که حقیرتر از انسان هستند.
در کتاب چنین گفت زرتشت پس از آنکه نیچه در چهار بند آغازین پیشگفتار، رسالت مهم و خطیر زرتشت را بیان می کند خیلی زود در بند پنجم، به این نتیجه می رسد که هنوز دهانی بهر این گوش ها نیست؛ هستند کسانی که هنوز او را در نمی یابند. اینجاست که او از خوار شمردنی ترین کسان و قابل تحقیرتر از انسان ها سخن به زبان می آورد: واپسین انسان[ ۱]
او در بخشی از نوشتار خود واپسین انسان را چنین توصیف می کند:[ ۲]
. . . انسانی که همه چیز را کوچک می کند. «ما خوشبختی را اختراع کرده ایم»: واپسین انسان ها چنین می گویند و چشمک می زنند… زیرک اند و از هرچه تاکنون روی داده است با خبرند: پس بر همه چیز خنده می زنند. هنوز با هم می ستیزند، اما زود با هم می سازند؛ مبادا معده شان خراب شود! خوشی های کوچک روزانه ای دارند و خوشی های کوچک شبانه ای. اما نگران تندرستی خویش نیز هستند…
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر کتاب چنین گفت زرتشت پس از آنکه نیچه در چهار بند آغازین پیشگفتار، رسالت مهم و خطیر زرتشت را بیان می کند خیلی زود در بند پنجم، به این نتیجه می رسد که هنوز دهانی بهر این گوش ها نیست؛ هستند کسانی که هنوز او را در نمی یابند. اینجاست که او از خوار شمردنی ترین کسان و قابل تحقیرتر از انسان ها سخن به زبان می آورد: واپسین انسان[ ۱]
او در بخشی از نوشتار خود واپسین انسان را چنین توصیف می کند:[ ۲]
. . . انسانی که همه چیز را کوچک می کند. «ما خوشبختی را اختراع کرده ایم»: واپسین انسان ها چنین می گویند و چشمک می زنند… زیرک اند و از هرچه تاکنون روی داده است با خبرند: پس بر همه چیز خنده می زنند. هنوز با هم می ستیزند، اما زود با هم می سازند؛ مبادا معده شان خراب شود! خوشی های کوچک روزانه ای دارند و خوشی های کوچک شبانه ای. اما نگران تندرستی خویش نیز هستند…
wiki: واپسین انسان