واپس نگریدن.[ پ َ ن ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) پشت سر را نگاه کردن. قفا را نگریستن : و او وا پس می نگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن رم کردن و استادن و واپس نگریدن.
ادیب نیشابوری.
و رجوع به واپس شود.
فرهنگ فارسی
پشت سر را نگاه کردن قفارا نگریستن
پیشنهاد کاربران
بررسی کردن دوباره شرایط_ مجددا برانداز کردن
به عقب نگاه کردن آهو زه تو آموخت هنگام دویدن رم کردن و استادن و واپس نگریدن پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت افروختن و سوختن و جامه دریدن