لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند
بوی خود را واهلد در حال و زلفش بو کند
{دیوان شمس مولوی؛غزل ۷۴۰}
بوی خود را واهلد در حال و زلفش بو کند
{دیوان شمس مولوی؛غزل ۷۴۰}
واهلیدن:رها کردن . یله کردن.
نمونه:ناتوانی تن اورابرشیب کهولت واهلیده. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۲ )
محمد جعفر نقوی
نمونه:ناتوانی تن اورابرشیب کهولت واهلیده. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۲ )
محمد جعفر نقوی