وانهادگی ( انگلیسی: Abandonment ) ، رهایی یا وا گذاشتگی در فلسفه اگزیستانسیالیسم، سخن از تجربیات بشر است.
اصالت وجود انسانی ( Existentialism ) به معنی خاص نظریه فلسفی ژان پل سارتر است. عموماً عبارت است از بیان ارزش وجود فردی. و ضرورت بازگشت به وجود واقعی است.
خسران و زیانمندی ( Dereliction ) عبارت است از گم شدگی و تباهی و جدائی و آگاهی انسان به این که در این جهان تنها رها شده است، و هدایت کننده ای ندارد که او را به سوی هدفش راه نماید و از چنگال بدبختی و اضطراب برهاند.
آگاهی به زیانمندی، در نظر پیروان اصالت وجود انسانی ( اگزیستانسیالیست ها ) صفت موجود بی هدف و معنی، مخصوصاً صفت انسانی است که امید و آرزویی نداشته باشد و زندگی جز حسرت چیزی برای او نگذارد و در پایان زندگی خود جز بدبختی و مرگ و نابودی، چیزی نبیند.
از خود بیگانگی ( Alienation ) و خودباختگی در اصطلاح مارکس یعنی اینکه انسان تحت تأثیر انگیزه های اقتصادی یا اجتماعی یا دینی آزادی و استقلال شخصیت خود را از دست بدهد و به صورت ملک دیگران درآید یا برده اشیاء مادی گردد به نحوی که قدرت های حاکم او را به صورت یک شیء تجاری درآورند و در او تصرف کنند. [ ۱]
انسان، در مقابل آنچه نسبت بدان احساس غربت می کند، یا در مقابل آنچه آزادی او را از او می گیرد، خود را می بازد و در جامعه ای که هیچ استقلال شخصیت برای او قائل نیست ذوب می شود و تحلیل می رود.
تباهی عقل عبارت است از نارسائی او.
تصور مسیحی رانده شدن از بهشت عدن همچون تمثیلی برای فقدان معرفت خاموش ( آگاهی و عقل سلیم ) ، شناخت «قصد»، است. و بازگشت به آغاز، بازگشتی به بهشت برین است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاصالت وجود انسانی ( Existentialism ) به معنی خاص نظریه فلسفی ژان پل سارتر است. عموماً عبارت است از بیان ارزش وجود فردی. و ضرورت بازگشت به وجود واقعی است.
خسران و زیانمندی ( Dereliction ) عبارت است از گم شدگی و تباهی و جدائی و آگاهی انسان به این که در این جهان تنها رها شده است، و هدایت کننده ای ندارد که او را به سوی هدفش راه نماید و از چنگال بدبختی و اضطراب برهاند.
آگاهی به زیانمندی، در نظر پیروان اصالت وجود انسانی ( اگزیستانسیالیست ها ) صفت موجود بی هدف و معنی، مخصوصاً صفت انسانی است که امید و آرزویی نداشته باشد و زندگی جز حسرت چیزی برای او نگذارد و در پایان زندگی خود جز بدبختی و مرگ و نابودی، چیزی نبیند.
از خود بیگانگی ( Alienation ) و خودباختگی در اصطلاح مارکس یعنی اینکه انسان تحت تأثیر انگیزه های اقتصادی یا اجتماعی یا دینی آزادی و استقلال شخصیت خود را از دست بدهد و به صورت ملک دیگران درآید یا برده اشیاء مادی گردد به نحوی که قدرت های حاکم او را به صورت یک شیء تجاری درآورند و در او تصرف کنند. [ ۱]
انسان، در مقابل آنچه نسبت بدان احساس غربت می کند، یا در مقابل آنچه آزادی او را از او می گیرد، خود را می بازد و در جامعه ای که هیچ استقلال شخصیت برای او قائل نیست ذوب می شود و تحلیل می رود.
تباهی عقل عبارت است از نارسائی او.
تصور مسیحی رانده شدن از بهشت عدن همچون تمثیلی برای فقدان معرفت خاموش ( آگاهی و عقل سلیم ) ، شناخت «قصد»، است. و بازگشت به آغاز، بازگشتی به بهشت برین است. [ ۲]

wiki: وانهادگی