وانمود
/vAnemud/
مترادف وانمود: تجاهل، تظاهر، جلوه، خودنمایی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز
تظاهر، تکبر، وانمود، ناز، ظاهرسازی
مدعی، تظاهر، وانمود، ادعا، قصد، دعوی
تظاهر، وانمود، ظاهرسازی، تشبیه، تقلید، شبیه سازی، تمارض
تظاهر، وانمود، تقلب
تظاهر، وانمود، افسانه، قصه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
باید وانمود کنی که میخوای پسرش باشی
علاقه خطاب بخودش هست
فقط میتونی یکم متوجه واقعیت خفته درونت کنیش بخاطر شماست که عاشقش شدم انتخابش کردم کارو یدفعه بنفع خودت جمع کن
توضیح بده با کمالاتی. میتونم اثبات کنم اجاره بدین
علاقه خطاب بخودش هست
فقط میتونی یکم متوجه واقعیت خفته درونت کنیش بخاطر شماست که عاشقش شدم انتخابش کردم کارو یدفعه بنفع خودت جمع کن
توضیح بده با کمالاتی. میتونم اثبات کنم اجاره بدین
ریا
تظاهر
نمایش
تظاهر
نمایش
نشون دادن چیزی خلاف واقعیت