وام زمین

لغت نامه دهخدا

وام زمین. [ م ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ذره خاکی است که در وجود آدمی مرکب است. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ). چه این به منزله قرضی است آدمی را. ( برهان قاطع ). آن ذره از خاک که در بدن آدمی آمیخته شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کنایه از ذره خاکی است که در وجود آدمی مرکب است چه این بمنزله قرضی است آدمی را . آن ذره از خاک که در بدن آدمی آمیخته شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس