والمیدن. [ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) دراز کشیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به یک سوی بدن مستریح دراز کشیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). واکشیدن. لم دادن. به فراغت خوابیدن. ( ناظم الاطباء ).
( مصدر ) دراز کشیدن و استراحت کردن لم دادن : (( رفت از ایران تا زمانی و المد در هتل ها یکه و تنها لمد. ) ) ( بهار )