والغونه

لغت نامه دهخدا

والغونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گلگونه. غازه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). گلگونه باشد که وی را غازه گویند و زنان بر روی مالند تا سرخ شود. ( اوبهی ). سرخی و غازه زنان را گویند و بعضی سرخی و سفیداب را نیز گفته اند. ( برهان قاطع ). والغونه = ولغونه ، از: ول ( = گل ) + غونه ( گونه ). با آلغونه و آلگونه قیاس شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ولغونه. ( شعوری ). گلگونه. غازه که زنان بدان روی سرخ کنند :
و آن بناگوش لعل گون گوئی
برنهاده ست والغونه به سیم.
شهید.

پیشنهاد کاربران

بپرس