والده
/vAlede/
مترادف والده: ام، ام، مامان، مادر، ننه
متضاد والده: پدر، والد
برابر پارسی: مادر، مام، مامک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم )مادر ام : ((مگر پیش ازمرگ روی آن پدربزرگواربازبینم وبرین کار زود باید که برسد و ( بر ) والد. من سلام بخواند . ) ) یا والد. آقا مصطفی . زن خانه و مادر بچه های شخص زوجه . والده بچه ها. مادر بچه ها والد. آقا مصطفی زوجه.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَالِدَةٌ: مادر (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
معنی وَالِدَاتُ: مادران (جمع والدة . کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
معنی وَالِدَتِکَ: مادرت (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
معنی وَالِدَتِی: مادرم (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
ولد (۱۰۲ بار)
معنی وَالِدَاتُ: مادران (جمع والدة . کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
معنی وَالِدَتِکَ: مادرت (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
معنی وَالِدَتِی: مادرم (کلمه والدة جز بر مادری که فرزند را زاییده اطلاق نمی شود ولی کلمه " أم " به غیر از مادر واقعی به کسانی دیگری که رابطه آنها با شخص شباهتی به مادر داشته باشد نیزاطلاق میشود)
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
ولد (۱۰۲ بار)
wikialkb: وَالِدِه
جدول کلمات
مترادف ها
اصل، سر چشمه، مام، مادر، ننه، والده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( والدة ) والدة. [ ل ِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) مادر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) . ج ، والدات. ام. ماما. مامان : و والده امیر و حره ختلی و دیگر عمات و خالگان همچنان معتمدان فرستاده بودند. ( تاریخ بیهقی ص 653 ) . نامه رسید به گذشته شدن والده بونصر مشگان. ( تاریخ بیهقی ص 345 ) . حاجب بکتکین سوی غزنین رفت تا از آنجا سوی بلخ رود با والده سلطان مسعود و دیگر حرم. ( تاریخ بیهقی ) . تا به روزگار جعفر صادق ( رض ) عنه رسید او را چهار پسر بود، اسماعیل که به والده نیز حسیب بود. ( جهانگشای جوینی ) . || امراءة والدة؛ زن زاینده بچه دار. ( ناظم الاطباء ) . و نیز شاة والدة. رجوع به والد شود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
مادر
مترادف=أُم
مترادف=أُم