واقف خلخالی
لغت نامه دهخدا
در لباس فقر هم آسودگی نبود مرا
بخیه های خرقه بر من جاده های وحشت است.وسعت دشت به اندازه پروازم نیست
یاد صیاد و گرفتاری کنج قفسی.میدهد یاد که دنیا گرهی پر باد است
گردبادی که از این دامن صحرابرخاست.نیست روشن طینتان را از غم گردون ملال
در دل دریاگره کی موج دریا میشود.
( از فرهنگ سخنوران ) ( از تذکره نصرآبادی ) ( از کتاب دانشمندان آذربایجان ).
واقف خلخالی. [ ق ِ ف ِ خ َ ] ( اِخ ) میرزا ابوطالب واقف خلخالی از شعرای قرن دوازدهم است. ( از فرهنگ سخنوران ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید