واقعات

لغت نامه دهخدا

واقعات. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ واقعة : درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. ( گلستان ). رجوع به واقعه شود.

فرهنگ فارسی

(صفت اسم ) جمع واقعه : ((درویش ازین واقعات خسته خاطر همی بود . ) )

پیشنهاد کاربران

وقایع
حوادث
پیشامدها
رخدادها
واقعات سهمگین از بهر این
گونه گونه می نمودت رب دین
✏ �مولانا�

بپرس