وافد

لغت نامه دهخدا

وافد. [ ف ِ ] ( ع ص ) بر سویی آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بر سویی پیش کسی رونده. ( غیاث اللغات ). ج ، وفود. اوفاد. وفد. || آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آن که مرکب نجیب سوار شود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سنگخوار و شتر پیشی گیرنده. ( از اقرب الموارد ). شتر پیشرو و سنگخوار پیشی گیرنده در سیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بر زمین زننده و افکننده. ( آنندراج ). || ( اِ ) تندی دو رخسار که وقت خائیدن بلند شود. و آن در پیری زائل شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برآمدگی گونه هنگام جویدن که در روزگار پیری از میان میرود. ( از اقرب الموارد ).

وافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) حیی است از عرب. ( از اقرب الموارد ). نام گروهی از تازیان. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آینده، آینده باپیغام، وفدوفودجمع
(اسم ) ۱ - بر سویی آینده آینده . ۲ - نزد کسی رونده جمع ( عربی ) وفود اوفاد وفد.
حیی است از عربی . نام گروهی از تازیان

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بر سویی آینده ، آینده . ۲ - نزد کسی رونده . جِ (عربی ) وفود، اوفاد، وفد.

فرهنگ عمید

۱. کسی که برای رساندن پیغام به جایی می رود، رسول.
۲. واردشونده، درآینده.

پیشنهاد کاربران

بپرس