واعی

لغت نامه دهخدا

واعی. ( ع ص ) نگهدارنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگهبان. حافظ. ( از ناظم الاطباء ). || والی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قیم : واعی الیتیم. || یادگیرنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || شنونده. ( اقرب الموارد ). گوش دهنده :
اذن مؤمن وحی ما را واعی است
آنچنان گوشی قرین داعی است.
مولوی.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - نگاهدارنده حافظ . ۲ - شنونده گوش دهنده : (( اذن مومن وحی ماراواعی است آن چنان گوشی قرین داعی است . ) (مثنوی )

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نگاهدارنده ، حافظ . ۲ - شنونده ، گوش دهنده .

فرهنگ عمید

۱. شنونده.
۲. درک کننده.
۳. حفظ کننده، قیّم و حافظ.

پیشنهاد کاربران

نگهدارنده
شنونده
حفظ کننده
اذن مؤمن وحی ما را واعیست
آنچنان گوشی قرین داعیست
✏ �مولانا�

بپرس