واعی. ( ع ص ) نگهدارنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگهبان. حافظ. ( از ناظم الاطباء ). || والی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قیم : واعی الیتیم. || یادگیرنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || شنونده. ( اقرب الموارد ). گوش دهنده : اذن مؤمن وحی ما را واعی است آنچنان گوشی قرین داعی است.مولوی.
(اسم ) ۱ - نگاهدارنده حافظ . ۲ - شنونده گوش دهنده : (( اذن مومن وحی ماراواعی است آن چنان گوشی قرین داعی است . ) (مثنوی )