واعظی

/vA~ezi/

لغت نامه دهخدا

واعظی. [ ع ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به واعظ.

واعظی. [ ع ِ ظی ی ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن خلف الواعظی البخاری مکنی به ابوالفضل. از محدثان است که از احمدبن علی الجباخانی و ابوبکر احمدبن سلیمان العباداتی و جز آنها روایت کرده و به سال 383 درگذشته است. ( از لباب الانساب ).

واعظی. [ ع ِ ] ( اِخ ) حکیم محمدبن محمد البلخی الواعظی مکنی به ابوبکر از شعرا و وعاظ بلخ است و اکثر اشعار او درباره توحید و فضایل صحابه و اوصاف یاران گزیده پیغمبر ( ص ) است. این چند بیت نموداری از اشعار وی است :
نی از زحل بدی و نه نیکی ز مشتری
هست این همه ز داور و نیک است داوری
هر نیک و بد که هست ز تقدیر و حکم اوست
نز دور دایره ست و نه از چرخ چنبری
اندوه و رنج و راحت و شادی و عز و ذل
رنج و عنا و فاقه و مال و توانگری
بخت جوان و دولت مسعود و روز سعد
بدبختی و بلا و عنا و بداختری
از فضل و عدل حق شمر از خود مدان تو تا
نام هوا ز نامه اعمال بستری.
( از لباب الالباب ص 356 ج 2 ) ( مجمع الفصحا ص 655 ج 1 ).

فرهنگ فارسی

حکیم محمد ابن محمد البلخی الواعظی مکنی به ابوبکر از شعرا و وعاظ بلخ است و اکثر اشعار او درباره توحید و فضایل صحابه و اوصاف یاران گزیده پیغمبر ( ص ) است .

پیشنهاد کاربران

بپرس