واشکرده
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
واشکرده: واژه فارسی
وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
.
کرده: ستاک ( مصدر ) کردن! -
انجام دادن، ادا کردن، پرداختن، بجا و بکار آوردن
... [مشاهده متن کامل]
.
معنی: پیشکار، پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) ! -
با تجربه، کافی، کاردان، حرفه ای، ماهِر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، دنیا دیده، آبدیده! -
اهلش، آماده، حاضر، پاکار، همراه، پایه! -
بهشت گمشده، پردیس ناپیدا، طبیعت بِکر و دست نخورده، زیبایی ناپیدا ( سرشت نیک، هومَت! ) ، معدن طلای نایاب، گنجینه ی سر به مُهر! -
استعداد درونی یا ذاتی ( مستعد ) ، درون داشت، دریابنده، شاینده!
وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
.
کرده: ستاک ( مصدر ) کردن! -
انجام دادن، ادا کردن، پرداختن، بجا و بکار آوردن
... [مشاهده متن کامل]
.
معنی: پیشکار، پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) ! -
با تجربه، کافی، کاردان، حرفه ای، ماهِر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، دنیا دیده، آبدیده! -
اهلش، آماده، حاضر، پاکار، همراه، پایه! -
بهشت گمشده، پردیس ناپیدا، طبیعت بِکر و دست نخورده، زیبایی ناپیدا ( سرشت نیک، هومَت! ) ، معدن طلای نایاب، گنجینه ی سر به مُهر! -
استعداد درونی یا ذاتی ( مستعد ) ، درون داشت، دریابنده، شاینده!