واش

لغت نامه دهخدا

واش. [ شِن ْ ] ( ع ص ) سخن چین. صورتی از «واشی ». رجوع به آن کلمه شود.

واش. ( اِ ) علف و گیاه ستوران. ( آنندراج ). علف و علوفه ستور. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - گیاه . ۲ - علف ستور .
سخن چین صورتی از واشی .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) علف ، گیاه .

گویش مازنی

/vaash/ داروش – گیاهی همیشه سبز و انگلی که بر روی درخت روییده و غذای دام است - علف

دانشنامه عمومی

واش (استان). واش ( به مجاری: Vas megye ) یکی از استان های مجارستان در ترانسدانوبیای غربی است که ۳٬۳۳۶٫۱۴ کیلومترمربع مساحت و ۲۵۶٬۶۲۹ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
عکس واش (استان)عکس واش (استان)عکس واش (استان)عکس واش (استان)عکس واش (استان)

واش (فیلم ۲۰۰۱). واش ( به انگلیسی: The Wash ) عنوان یکی از فیلم های است که در آن امینم، دکتر دره و اسنوپ داگ بازی کرده اند و در این فیلم امینم در نقش کریس، دکتر دره در نقش شین و اسنوب داگ در نقش دی لاک ظاهر شده اند. [ ۱]
عکس واش (فیلم ۲۰۰۱)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

واشواشواشواش
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
واش از مصدر وارِت varet در پهلوی و در فارسی ورتیتن به گردیدن است. در کلماتی مثل وردنه به معنای محور و واژه رته به معنای گردونه دیده می شود.
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واش
در زبان تالشی به علف واش گفته میشه مثل ( گِندَواش. مشکَ واش. . . ) به طور اصطلاحی به چرا گاه های زمستانی واش هم گفته میشه که اسم اصلی این چرا گاهها آجُر هست.
در پهلوی ( گیاه مَرو murv و واش ) آمده است در گیلکی و مازندرانی و شاید برخی زبان های ایرانی دیگر هنوز می باشد به آرِش ( معنی ) علف و گیاه هرز است.
به گیاه و سبزیجات در گیلکی واش گفته میشه.
مثل: تورشِ واش، گیجاواش، خالواش و . . .
واش در زبان گیلکی به علف گفته میشود
در گیلان شهریست به نام رودسر
مردمان شهر رودسر به علف خودرو واش گویند
مثل گیاهی خوردنی به نام ترش واش