واسوخت

لغت نامه دهخدا

واسوخت. ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بیزاری و اعراض و روگردانی از معشوق. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) ۱ - رو گردانی از کسی اعراض . ۲ - بیزاری .

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای روگردانی و بیزاری از محبوب) در اصطلاح ادبی، مکتبی در شعر به ویژه غزل، که شاعر در آن با دلزدگی از معشوق یاد می کند و گاهی نیز معشوق جدیدی می جوید؛ مانند «جام شراب عشق تو کیفیتی نداشت ـ مستی بهانه ساختم و بر زمین زدم» (همدمی مشهدی). واسوخت در برابر سوخت قرار دارد و در شعر ریخته جایگاه ویژه ای دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس