واریدن. [ دَ ] ( مص ) بلع کردن. بلعیدن. فرودادن. فاریدن. ( از یادداشت مؤلف ): السرط؛ فروواریدن ، ای فروبردن به دهان. ( تاج المصادر بیهقی ). اوباریدن.
فرهنگ فارسی
(مصدر ) فرو دادن بلع کردن بلعیدن .
پیشنهاد کاربران
مکنزی درفرهنگ کوچک پهلوی بفارسی ذیل کلمه وربمعنی حصار وپناه. کلمه وررابشکل واردرفعل واریدن آورده است . بنابرین باتوجه به معنی ورواریدن چناه گرفتن هم معنی می دهد.