وارونی


معنی انگلیسی:
inversion

لغت نامه دهخدا

وارونی. ( حامص ) واژگونی :
مشغول تن مباش کزوحاصل
نایدت چیز جز همه وارونی.
ناصرخسرو.
|| انقلاب. || انعکاس. ( از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت. بدی خلق. ( از یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

۱ - واژگونی سرنگونی . ۲ - بدبختی نگون بختی : (( مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز همه وارونی . ) ) ( ناصر خسرو )

فرهنگ معین

(نِ ) (ص . ) شوم ، نامبارک .

پیشنهاد کاربران

بپرس