وارونه کردن


معنی انگلیسی:
invert, overturn, upset

لغت نامه دهخدا

وارونه کردن. [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) وارون کردن. سرنگون کردن. ( ناظم الاطباء ). باژگون کردن. ورمالیدن. معکوس کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ). زیر و بالا کردن. دگرگون کردن. منقلب ساختن.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - واژگون کردن سرنگون ساختن. ۲ - دیگرکون کردن تغییر دادن .
وارون کردن سرنگون کردن

واژه نامه بختیاریکا

دَرگنیدِن

مترادف ها

turn (فعل)
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن

cant (فعل)
فروختن، وارونه کردن، ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن، باناله سخن گفتن، کج شده، اواز خواندن، با لهجه مخصوصی صحبت کردن

reverse (فعل)
بر گرداندن، برگشتن، نقض کردن، وارونه کردن، پشت و رو کردن، واژگون کردن

turn out (فعل)
تولید کردن، وارونه کردن، با کلید خاموش کردن، از کار درامدن، بنتیجه مطلوبی رسیدن

keel (فعل)
وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن

convert (فعل)
بر گرداندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، بکیش دیگری اوردن

turn over (فعل)
وارونه کردن، تعمق کردن، ورق زدن، غلتاندن، برگرداندن

فارسی به عربی

دور , عکس , میل
( وارونه کردن (کشتی ) ) عارضة القعر

پیشنهاد کاربران

بپرس