وارد کردن


برابر پارسی: نوشتن، نهادن، زدن، تو کردن

معنی انگلیسی:
enter, inject, introduce, land, keyboard, to import, to enter or register, [fig.] to initiate, to involve

لغت نامه دهخدا

وارد کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درآوردن. داخل کردن به جایی. داخل کردن کالا و جز آن. مقابل صادر کردن. || مطلع کردن. واقف کردن. || فرود آوردن. وارد ساختن ضربه و جز آن به چیزی. || ایراد کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - داخل کردن . ۲ - مطلع کردن . یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن .
در آوردن داخل کردن بجایی

مترادف ها

induct (فعل)
اشنا کردن، درک کردن، وارد کردن، استنباط کردن، القاء کردن، گماشتن بر

import (فعل)
اظهار کردن، وارد کردن، اهمیت داشتن، تسخیر کردن، گذاردن، به کشور اوردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن

bring in (فعل)
اوردن، وارد کردن

involve (فعل)
وارد کردن، گیر انداختن، پیچیدن، گرفتار کردن، مستلزم بودن، گرفتار شدن، پیچیده شدن، در گیر کردن یا شدن

initiate (فعل)
اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن

intern (فعل)
توقیف کردن، وارد کردن، داخل شدن در

فارسی به عربی

ادخل , استیراد , تضمن , مستهل

پیشنهاد کاربران

این واژه یِ {insert} از دو بخش ساخته شده است:
1 - in:در پارسی پیشوندِ {دَر} را به جای آن داریم
2 - sert:به چَمِ {بستن/دوختن/اندوختن} است، که اگر نزدیک ترین برابر آن را بخواهید، می شود {اندوختن}

...
[مشاهده متن کامل]

پس واژه یِ {دراندوختن} به جایِ {insert} پیشنهاد می شود. به چَمِ {داخل کردن/وارد کردن/در میان گذاشتن. . . . . } که کاربردی است.
بِدرود!

می توان از {درون کردن، درون بردن، اندر بردن. . . } بهره برد.
بِدرود!
فرو کردن
پیشوندِ " ورود" در زبانِ پارسی " اَندَر" است.
1 - وارد شدن، ورود کردن = اَندر شدن، اَندر آمدن
2 - وارد کردن = اَندر کردن، اَندرنشاندن ( یا اَندرشاندن )
3 - ورود = اَندرآیِش ( اَندر. آی . ِ ش )
...
[مشاهده متن کامل]

4 - ورود ممنوع است = اَندرآیِش پَرهیخته است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
هشدار :
کنارگذاشتنِ پیشوندهایی همچون " اَندر" در زبانِ پارسی بمانندِ این است که به گویشورانِ لاتین بگویید که واژگانِ با پیشوندِ " inter " را دیگر بکار نبَرید و یا به آلمانی زبانها بگویید که شما از این پس از واژگان با پیشوندِ " ein" بهره نبَرید.

دخول کردن. دخیل کردن. جابجا کردن
وارد کردن: گذاشتن
وارد کردن بار زیاد به دیگران
گذاشتن بار زیاد روی دیگران
🇮🇷 کارواژه ی برنهاده: درون کردن 🇮🇷
دیگر کارواژگان همتا: نهادن، نوشتن
وارد ساختن ضربه یا جز آن به چیزی
رساندن
وارد کردن: [ اصطلاح زورخانه ]اصطلاحی است برای احترام گذاشتن به پیشقدمان و پهلوانان و صاحب کوتاه موقع ورود به زورخانه که عبارت است از زدن ضرب و زنگ و ادای صلوات و خوشامد گفتن.
تزریق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس