وارخ

لغت نامه دهخدا

وارخ. [ رَ ] ( اِ ) تیر. || آرنج. ( ناظم الاطباء ). این کلمه در این معنی ظاهراً مصحف وارنج باشد. || افعی. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). || چلپاسه. ( ناظم الاطباء ). || شعاع نور. ( اشتینگاس ).

فرهنگ فارسی

تیر آرنج

پیشنهاد کاربران

وارِخ، وارخت در گویش یزدی یعنی تمام شد، پایان یافت.
وارِخ با کسره حرف ( ( ر ) ) در گویش یزدی یعنی پایان پذیرفت

بپرس