واراندن

لغت نامه دهخدا

واراندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) دفع کردن. دور کردن. بازراندن. ( ناظم الاطباء ). بازداشتن. ( مؤلف ) :
عاذلانشان از وغا واراندند
تا چنین حیز ومخنث ماندند.
مولوی ( مثنوی دفتر سوم ص 580 سطر 4066 ).
|| تعاقب کردن. || کِشتن. زراعت کردن. || برابر و هموار کردن. ( ناظم الاطباء ). ذَب ، واراندن و پژمریدن نبات.

فرهنگ عمید

باز راندن، دفع کردن، دور ساختن.

پیشنهاد کاربران

( در گویش دزفولی )
واراندن ( واروندن ) : تمام کردن > زیتری وارونش: زودی تمومش کن.
وارستن ( وارَسَن ) : تمام شدن > کارا حوش وارَسِن: کارای خونه تموم شدن.

بپرس