وار


مترادف وار: سان، شبه، گون، وش، گز، یارد، عادت، آیین، راه، رسم، روش، دوره، موسم، نوبت

معنی انگلیسی:
resembling, like, having, befitting

لغت نامه دهخدا

وار. ( پسوند ) مانند. شبه. نظیر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ). واره. ( جهانگیری ) ( آنندراج ). وش. ( یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صفت ملحق میشود و اغلب قید میسازد چون متنکروار و عاجزوار و گاهی به اسم عام می پیوندد وصفت یا قید می سازد چون فرزندوار، پسروار، پدروار و گاه نیز به اسم خاص ملحق میگردد و قید و صفت تشکیل میدهد چون سلیمان وار، سعدی وار، سکندروار :
زمانه پندی آزاده وار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است.
رودکی.
گشاده در هر دو آزاده وار
میان کوی کندوری افکنده خوار.
ابوشکور.
یکی زردشت وارم آرزوی است
که پیشت زند را برخوانم از بر.
دقیقی.
من و بیغولگکی تنگ به یک سو ز جهان
عربی واربگریم بزبان عجمی.
آغاجی.
روی وشی وار کن بوشی ساغر
باغ نگه کن چگونه وشی وار است.
خسروی.
دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا یابی
به حاصل مرغ وار او را به آتش گردنا بینی.
کسائی.
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص درّ دریا.
کسائی.
نال دمیده بسان سوسن آزاد
بنده بر آن نال نال وار نویده.
عماره.
که بس زار و خوارند و بیچاره وار
دهید این سگان را بجان زینهار.
فردوسی.
چو چشمش برآمد بر آن شهریار
زمین را ببوسید بیچاره وار.
فردوسی.
فرستاده را پیش خود خواندی
به نزدیکی تخت بنشاندی
به ایوانش بردی فرستاده وار
بیاراستی هرچه بودی به کار.
فردوسی.
گسی کردنش را فرستاده وار
بیاراستی خلعت شهریار.
فردوسی.
بزد خشت بر سر پسر گیل وار
گذشت و به دیگر سو افکند خوار.
فردوسی.
سر تاجور از تن پیلوار
به خنجر جدا کرد وبرگشت کار.
فردوسی.
دگر گفت شاه جهانبان من
پدروار لرزنده بر جان من.
فردوسی.
منش بودمی پیش فرزندوار
نخواندم من او را مگر شهریار.
فردوسی.
پسروار مهتر همی داشتش
زمانی ز تیمار نگذاشتش.
فردوسی.
نباید که بر دست او زاروار
شود کشته گرگین در این کارزار.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ده دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی استان چهارم . در ۴ کیلومتری باختر خوی دامنه معتدل ۹۵۹ تن سکنه دارد. رودخانه آکند آنرا مشروب میکند محصولش غلات کدو توتون زدر آلو کرچک و غیره است .
پساوندکه در آخرکلمه درمی آیدومعنی مثل ومانند
۱ - عادت رسم آیین : (( چون عادت و وار صاحب قران کامگار همواره چنان بود که در کفایت مصالح و مهمات ملک و ملت بنفس مبارک خویش التفات فرماید ... ) ) ۲ - طرز روش . ۳ - نوبت دور دوره : (( وار آذر گذشت و شعل. آن شعل. لاله را زمان آمد . ) ) ( رودکی )
ترسانیدن یا در بدی افکندن

فرهنگ معین

(پس . ) ۱ - نشانة دارندگی ، عیالوار. ۲ - به معنی نظیر و مانند: دیوانه وار. ۳ - (اِ. ) دفعه ، مرتبه . ۴ - به معنی بار، حمل : خروار،شتروار. ۵ - دال بر لیاقت : شاهوار، گوشوار. ۶ - آنچه مدت معین ظاهر شود: هفته وار (مجله هفتگی ).
(اِ. ) مهر، محبت .

فرهنگ عمید

۱. مثل، مانند، شبیه: مردوار، بزرگوار، بنده وار، دیوانه وار، دایره وار.
۲. دارنده: امیدوار، سوگوار.
۳. لایق: شاهوار.
۴. به اندازۀ باری که حیوان می تواند حمل کند (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شتروار، خروار.
۵. (اسم ) [قدیمی] زمان، نوبت.

گویش مازنی

/vaar/ آب بستن دشت توسط جوی آب - آبی که در قسمت پایین زمین جاری باشد & بار – دفعه - مانند ۳ردیف & ردیف مشخص و جهت مستقیم وجین در تسهیل و تقسیم کار در مزارع و باغات

واژه نامه بختیاریکا

( وا رُ ) استفراغ
( وا رُ ) بالا
بار
وارگه؛ بارگاه

دانشنامه عمومی

روستای وار، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان خوی استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا دربخش مرکزی شهرستان خوی قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰ جمعیت ۴۸۰۸ نفر ( ۱۱۰۰ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس وار

وار (فرانسه). وَرس، شرانت ( به فرانسوی: Vars, Charente ) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Saint - Amant - de - Boixe واقع شده است. [ ۱]
وآرس ۲۷٫۴۶ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۹۳۷ نفر جمعیت دارد و ۴۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس وار (فرانسه)عکس وار (فرانسه)عکس وار (فرانسه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

پسوند شباهت و مثل و مانند

پیشنهاد کاربران

[واژه ی باردار در پارسی یک واژه ی نوساز است]
انگار مثلن واژه باردار تو همین صد سال گذشته ساخته شده!
واقعا حیفه که این درافشانیها آراسته به چند بیت سروده زیبا نباشه؛ ببینیم خاستگاهها و بنگشتهای تاریخی چه می گویند:
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو در بیش از هزار سال پیش:
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فراز آیی بدو در زیر برگش بار نیست
-
خاقانی:
بارداری چون فلک خوشرو مه و خور در شکم
وز دو سو چون مشرقین او را دو زهدان دیده اند
-
سعدی:
زنان باردار ای مرد هشیار/اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر بنزدیک خردمند/که فرزندان ناهموار زایند
-
گرچه که خب این نمونه های کموبیش هزارساله در برابر بنگشتهای سه چهار هزار ساله ترکی که بار و وار و باردار و. . . درش هست چیزی برای گفتن ندارد!!!
خودِ واژه ی بار را به ریخت وار در پهلوی نیز می بینیم مانند پروار، استوار، سوار ( اسبوار ) و. . . در بنگشتهای پهلوی دیده می شود که از ریشه ی [bhre] آریواروپایی گرفته شده، در پارسی باستان bara، در سانسکریت bhara و در یونانی baros و در ترکی؟ - ! - ؟ ( خاستگاه کهن چند هزارساله ندارد ) را از این ریشه داریم.
انگلیسی هم همانند ترکی زبان چندان کهنی نیست این زبان نیز از ریشه ی ژرمنیک واژه ی burden ( =بار، بار کردن و. . . ) را گرفته و نقش کارواژه ای هم به آن داده و یا barometer ( =فشارسنج ) را ساخته، به همانگونه هم ترکی از زبانهای ایرانی بار و وار را گرفته و با یک پسوند ناقابل ماق به سادگی نقش کارواژه ای هم برایش درست کرده است.

بار و بردن هم ترکی هست. بازم میگم بارا یا وارا ربطی به بار نداره بار همون وار هست یعنی دارا، درخت پر بار یعنی درختی که زیاد داره. بار انگلیسی هم یعنی فشار. هر چیزی رو بخاطر شباهت نصف و نیمه ظاهری به هم
...
[مشاهده متن کامل]
وصل نکنید. ممکنه کسی بگه بار زیادی روی دوشمه پس به فشار ربط داره نه عزیزم بار به معنای داشتن هست اینا معانی ضمنی و دوم هست ثانی باید بری ببینید کلمه بار در انگلیسی چقدر قدمت داره خیلی از کلمات جدید هستند. همینجوری فوری قیاس نکنید. مثلا کلمه باردار فارسی کلمه و ترکیب جدید هست

ریشه یابی خیلی مهمه هر چیزی رو هرکس گفته بود کور کورانه نپذیرید نمونه کلمه با وارا . یعنی کلمه رو درست معنی کرده ولی به کلمه شبیه و بی ربطی وصل کرده
ماورا طبیعته.
ورطه سقوط
این ورا
ورای من
...
[مشاهده متن کامل]

ورای اختیارات من یعنی خارج از محدوده اختیارات من
که قید زمان و مکان هست و هیچ ربطی به وار ترکی به معنی داشتن و بودن نداره. در اینجا وارا یا ورا قید زمان و مکان هست همون چیزی که در رفرنس گفته شده و ربطی به وار ترکی ندارد. بعضی کلمات خیلی بیس هستند و قطعی مشخصه مال چه زبانیه. وار یکی از کلمات بسیار بیسیک ترکی هست. واردوم، وارماک کلمه بارماق ترکی به معنی انگشت از این ریشه هست. البته اگه الان اینجا باشه به طرف بگی میگه من نوشتن ظاهرا یعنی قطعی نیست به قیدها توجه کنید

ترکی استانبولی ملاک ما نیست ممکنه ترکی استانبولی خیلی از کلمات رو دستکاری کرده باشه ترکی قدیم مد نظر ماست. صاحب به ترکی اگه هست. ege که استانبولی ها استفاده نمیکنند. لذا رفرنس ارایه شده چیز دیگری رو میگه
...
[مشاهده متن کامل]
یعنی کلمه ورا که در زبای عامیانه هست. این کلمه به صورت ورای در زبان رسمی هست یعنی ان طرف قضیه. ورای این موضوع یا مکان. این وارا منظور رفرنس هست و کاملا با وار ترکی اشتباه گرفته. خودش نوشته محدود به زمان و مکان مشخص بعد اشتباه فاحشی کرده و مثال الان رو قیاس کرده.

رفرنس ورا رو میگه نه وار. دور و ورای ظهر، این ورا، اون ورا ربطی به وار ترکی نداره، این ها وار ترکی هستند به معنی داشتن نه محدوده مکانی. معنیشم گفته محدوده زمانی و مکانی مشخص ولی با وار ترکی قاطی کرده.
...
[مشاهده متن کامل]
یه ایراد بزرگم داره وقتی مثال میزنی مثال رو از رفرنس باید بزنی نه از الان. یعنی امیدوار توی سانسکریت که نیست مثال زده. امیدوار مال الانه. اگه توی سانسکریت بود اونوقت باید مثال میزد. این یک اشتباه فاحش و بزرگ هست هیچ مثالی ارایه نداده از سانسکریت که چنین ترکیبی داشته باشه. این جور چیزا خیلی موارد مهمی هستند که باید بهش دقت بشه و یک زبانشناس نمیتونه اشتباه کرده باشه جز اینکه تعمدی اینکارا رو میکنند.

چیزی که توی رفرنس گفته معنیشو نوشته محدود در زمان تازه با قید ظاهرا دیگری هم نوشته بردن ولی وار هیچ ربطی به این معنی ها نداره وار یعنی داشتن. اگه میگفتی خانه وار یعنی خانه رو بردن اره میشد بگی همینجوری
...
[مشاهده متن کامل]
هر چیزی رو به هرچیزی وصل نمیکنند. هر شباهتی باید معنی مطابق داشته باشه ممکنه توی هر زبانی وار باشه با مفهومی بی ربط به هم. عبارتی که در فارسی وار داره کل عبارت ترکی هست مثل خانه وار هم خانه و هم وار ترکیه یا امیدوار که هم امید هم وار ترکیه. یه نفر یجا مینویسه شاید احتمال دارد نفر بعدی میگه فلانی گفته این میشه صد درصد. تازه اونم وار رو نگفته وارا رو گفته. بیخود برای کلمات ترکی رفرنس نسازید جوک عالم شدید. بقیه رو همینجوری ماس مالی میکنند. گیریم میگی کلمه فلانه گرامرش چرا روی ترکی هست. وار، بار، بردن هر سه ترکی هست. احتمالا میگن این ورا یعنی در این محدوده رو با وار اشتباه میکنه چون داره میگه محدود به زمان و مکان مشخصی. و ورا در فارسی یعنی اطراف و مکان مشخصی. اون ورا یعنی اون محدوده که این عبارت هیچ ربطی به وار نداره. اون ورا نه وار. وار یعنی داشتن کلا یه چیز جداست. متوجه شدین چقدر پرت نظر داده. دور و برای ظهر دور و ورای ظهر. این میشه زمان و مکان مشخص و محدود که هیچ ربطی به وار نداره. همونجا هم گفته وارا نگفته وار.

وار ترکی داشتن و بودن هست بل یعنی فراوان و زیاد. بیخود دلتون رو به رفرنسهای الکی خوش نکنید انگار که ترکی دویست ساله درست شده. وقتی ترکی هست میخاد نوشته باشه یا نا نوشته. انگار نوشتن مالکیت ایجاد میکنه
وار ترکی رو بجای اینکه بگه ترکی هست تازه اومده میگه از ما گرفته. وار، ، بار، دار سه تاشم ترکی هست، بار همون وار هست. درخت بار داره یعنی درخت خیلی دارد. چه ملت عجیبی هستین، عجیبه این حد از تعصب و بی فکری. امیدوار هم دوبخشش ترکیه. بردن هم ترکی هست با فتحه بردن یا وردن یعنی دادن.
وار ترکی رو هم میگه ظاهرا در اوستا هست، واقعا عجیبه وار ترکی یعنی هست امیدوار یعنی دارای امید. این سانسکریتش کجا بود. پسوندی ترکی که عینا وارد دری شده.
وار =پسوند شباهت در زبانه ای ایرانی ،
دیوانه وار
پسوند لیاقتودارندگی ؛مانند: ، امیدوار ، سزاوار
اما درزبان لکی با�او �تلفظ کردن واو :به معنای //پایین //می باشد .
وار =حوار /خوار =پایین
متضاداست با #بان
بان =بالا و. وار =پایین
وار در بختیاری به معنای سرزمین، زادگاه میباشد و وارگه نیز به محل سکونت عشایری میگویند
ور دی ورگوین کاید هنی بنگ اکنه زی تر بهو آنه گرد کنین خه خویم ریم سی وارگه پاری منه زردک
ترجمه:به روستاییان بگویید کدخدا دارد مارا صدا میکند که زود تر سیاه چادر هایتان را جمع کنید که میخواهیم به محل سکونت عشایری پارسالی خود برویم
...
[مشاهده متن کامل]

وار به ترکی هست بُل یعنی فراوان
بچها اشباه نکنید هست در ترکی یعنی وار و بُل معنی فراوان میده
بچه ها اون هایی که میگن هست در ترکی یعنی بُل اشتباه می کنند بل یعنی فراوان هست در ترکی یعنی وار
در زبان کردی به معنای محل اتراق تابستانی دامداران وعشایر می باشد در استان ایلام روستایی به نام وارگه وجود دارد
در گویش لری به مرغ جوان که هنوز تخم گذاری نکرده "وار " میگویند
شاد نشاط
تشنه عطشان
و رسل رسیدن ایمارم بگو و بقیشو
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) چهارم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویۀ ( صفحۀ ) ۲۸۴۲
وار
منابع• https://t.me/ketab7777/60911
درود
پسوند "وار" دیس دیگر "بار" و "دار" از کارواژه ی "داشتن" است.
دو کاربرد گسترده این پسوند بدینگونه است:
1 ) در واژگانی مانند دیوانه وار، فرشته وار، آدم وار، پروانه وار، گوسفندوار و. . . چم ( معنی ) همسانی داشته و کاربرد قیدساز دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) در واژه هایی همانند بزرگوار، سوگوار، پروار، استوار، امیدوار، خانوار ( خانه وار ) ، عیالوار و. . . چم داشتن داشته و کاربرد فروزه ( صفت ) ساز دارد.
ریشه واژه وار در ترکی به روشنی به دار و داشتن در زبانهای ایرانی مانند پهلوی می رسد که در زمانی نه چندان دور در آذربایگان روامند بوده و زبان نیاکان مردم آن سامان بود.
در ترکی استانبولی به جز وار، واژه "صاحب" نیز برای چمار ( مفهوم ) داشتن به کار می رود مانند sahibim ( =دارم ) .

به اورهان درباره ترکی:
اق ( اخ ) تنها پسوند اسم ساز ترکی="اک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
...
[مشاهده متن کامل]

ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .

دارا و ثروتمند در ترکی قدیم �بای� بوده
�ور� و �وار� و �دار� همگی فارسی و معنای دارندگی دارد
دشوار
استوار
هموار
دانشور
گوشوار
گویشور
دیوار
دارا
ندار
داشتن
نداشتن
دارم
داری
دارند
داراب
داریوش
خوتای وار
دارنده
اول اینکه وار در ترکی یعنی هست
دوم اینکه واژه دارا در فارسی به معنی دارایی و دارندگی دیرینگی زیادی داره مانند داریوش
سوم اینکه ترکی یه زبان آلتایی هست بهتره ریشه زبانیت رو از مغولی و چینی و . . . پیدا کنی نه هرچی واژه فارسی وارد ترکی شده ریشه تراشی کنی
پسوند ار هم در ترکی میتواند باشد هم فارسی و سایر زبان ها ؛
وار در ترکی یعنی هست
ار اخر هم مثل آلار ، یورار ، بولار ، . . . پسوند هست
در عربی هم ار هست
جوری گفته محسن همه مغرضانه معنی کرده؛
...
[مشاهده متن کامل]

واریم در ترکی =دارم
وارلی= دارا
مثل آزربایجان وار اولسون = آذربایجان هست و خواهد بود

( واردَن ) کارواژه ای در زبان پارسی می باشد که بیشتر با پیشوند همراه می باشد ( بُن کنونی: وار ) .
برای نمونه:
فراواردَن ( فرا ( پیشوند ) /واردَن ( کارواژه ) ) . . . . . ( فراوار )
اوزواردَن ( اوز ( پیشوند ) /واردَن ( کارواژه ) ) ) . . . ( اوزوارِش/هَزوارِش )
...
[مشاهده متن کامل]

پَروار/پَروال ( پَر ( پیشوند/واردَن ( کارواژه ) )
چنانکه در رویه های 85، 128، 138 ، 157 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ
( دیوید مک کنزی ) آمده است:

واروارواروار
جنگ به گیلکی میشه وار
وار در ترکی یعنی هست
وار در ترکی یعنی مال و منال مثل وارلی
ویک کلمه ترکی هست
میگه پسوند ار فارسیه 😂
بولار اولار دولار سولار یورار باخار ساتار آنلار دایانار ساواشار یونار دونار باسار و. . . .
ار پسوند ترکیه
شاهد - کسی که به درستی و یا نادرستی چیزی شهادت می دهد
برگرفته از VAR
پسوند ( وار ) و ( واره ) پسوندهای پارسی می باشند. پسوند ( وار ) از کارواژه ( واردَن ) می باشد چنانکه در واژگانی همچون اُستوار ، اوزواردن یا هزواردن و پَرواردن ( پَروردن ) نیز این کارواژه بکار می رفته است، این واژگان در زبانهای پارسی میانه نیز بکار می رفته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

بررسی واژگان اوزواردن یا هزواردن و پَروراردن:
اوز. واردن = ( اوز، آز، هز، اُس همه اینها پیشوند کارواژه به معنای ( بیرونی، از بیرون ) هستند، چنانکه در زبان آلمانی هم پیشوند کارواژه ( aus اَاُس ) را به همین معنا داریم.
اُستوار :اُست. وار ( اُست که در واژگانی همچون ( ایست، اُست ) در ایستادن، استخوان، اُستوانیدن. . . دیده می شود، به معنای ثابت و قائم بودن می باشد، افزون بر اینکه معنای پیشوند پیشین را نیز در خود دارد. )
پَرورادن ( پَروردن ) :پَر. واردن= ( پَر که در واژگانی همچون پرستیدن، پرستش و. . . دیده می شود، یک پیشوند کارواژه است. )

نیرو ، قدرت ، توان در زبان ملکی گالی بشکرد
واژه ی 《دار》و 《وار》هر دو فارسی هستند. و در پارسی پهلوی هم وجود دارند.
علاوه بر آن وار و دار به معنی 《داشتن یا دارایی، وارایی و آوردن》 هستند. همچنین هردو واژه به صورت های گوناگون بکار می روند. و استفاده ی گسترده ای در فارسی دارند. خود واژه ی وار در آور هم بکار میرود
...
[مشاهده متن کامل]

مانند=آوردن، ور. {ور دار}
《سردار، سرور》《باردار، بار ور》《نامدار، نام آور》《دلدار، دلاور یا دلوار. 》همه این واژگان فارسی هستند.
دار، وار، ور، آور همانطور که دیدید در فارسی خیلی گسترده است. ولی در ترکی اینگونه نیست.
به آور میگویند=گَتی
به ندار می گویند=یُوخجول
و واژه ای همانند یا شبیه 《وار》از دید معنایی وجود ندارد.
برابر ترکی ( وار ) و ( دار ) =بُل است.
وهمچنین پسوند《ار》یکی از پسوند های کهن در فارسی است. مانند=بار، خار، کار، نگار، دیدار، گار و. . . . .
گار = ( خداوندگار، پروردگار، آموزگار )
این واژه از فارسی به ترکی راه یافته.

آسان ، راحت
دُش : ضدِ، بر علیهِ، بر خلافِ ، . . . . .
دُش وار = بر خلافِ آسانی ، سخت
قدرت در زبان ملکی گالی بشکرد
"وار" به معنی "هست" فعل ترکی از افعال دارندگی.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وارْم varım: دارم
وارون varun: داری
وارئ varı: دارد
وارْمْز varımız: داریم
...
[مشاهده متن کامل]

واروز varuz: دارید
وارلارئ varları: دارند
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
و واژه "وارلئ varlı" نیز به معنی "دارا" است.

در زبان لری بختیاری به معنی خانه است
وارگه::بارگاه، محل سکونت. محل خانه
وار:خانه
گه::جایگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)