وادنگ اوردن

لغت نامه دهخدا

( وادنگ آوردن ) وادنگ آوردن. [ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) نکول کردن. واقول آوردن. دبه آوردن. دبه درآوردن. وادنگ درآوردن. وادنگ کردن. ( یادداشت مؤلف ). دبه کردن. جر زدن. رجوع به دبه درآوردن شود.

فرهنگ فارسی

( وادنگ آوردن ) ( مصدر ) انکار کردن پس از اقرار دبه در آوردن .

پیشنهاد کاربران

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت
وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی.
وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن.
یارو وادنگ کرد = خودش رو به نادونی زد و زیر بار حرفی که زده بود یا قولی که داده بود نرفت.
move the goalposts

بپرس