واخیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) از هم جدا کرده. ( برهان ). جدا کرده. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( منتهی الارب ). || برزده. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). پشم و پنبه برزده و حلاجی کرده را گویند. ( برهان ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ). حلاجی کرده. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). حلاجی شده. ( منتهی الارب ). زده. فلخیده. فلخمیده.حلیج. محلوج. مندوف. منفوش. شیده : تنفش ، واخیده شدن پشم و موی و پنبه. بوهة؛ صوف واخیده دوات که هنوز تر نکرده باشند. دَجر؛ واخیده نشدن. ( منتهی الارب ).- واخیده شدن ؛ حلاجی شدن. ( منتهی الارب ).