واجست. [ ج ُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه. بازخواست. واپرس : کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور راکس نگوید یا زند معذور را.مولوی.و رجوع به واجستن و بازجستن و واپرسیدن شود.