واجب بالقیاس. [ ج ِ ب ِبِل ْ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که غیر استدعای وجوب او را دارد بدین معنی که چون هر معلولی استدعای وجوب علت خود را دارد و بطور کلی معلولات از وجود و تحقق ابا و امتناع دارند مگر آنکه علت آنها ضروری الحصول باشد و بنابر این معلولات مستدعی وجوب علت خودهستند اعم از وجوب بالذات یا بالغیر: «کل مفهوم ان امتنع عدمه فهو واجب والوجوب مؤکد الوجود». ( شرح حکمةالعین ص 70 ) ( فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ).
فرهنگ فارسی
آنستکه غیر استدعای و جوب او را دارد بدین معنی که چون هر معلولی استدعای وجوب علت خود را دارد و بطور کلی معلولات از وجود و تحقق اباو امتناع دارند مگر آنکه علت آنها ضروری الحصول باشد .