چو پوست ِروبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای بسر کار است .
رودکی ( از لغت فرس اسدی ).
نهاد روی به حضرت چنانکه روبه پیربه تیم واتگران آید از در تیماس.
ابوالعباس عنبر( از لغت فرس اسدی ).
منت خدای را که به بازار عدل اوباز است جفت صعوه و گرگ است واتگر.
شمس فخری ( معیار جمالی از فرهنگ جهانگیری ).
از: وات ( = پوستین ) + گر ( پسوند شغل و مبالغه ). || ( اِ )به معنی رودخانه. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). نام رودخانه ای. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).