امروز و آینده میتوان بجای هیولی اولی از خمیرمایه ساختاری این دنیای واقعی استفاده نمود. خمیر مایه ای که این واقعیت، این طبیعت یا بطور کلی محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا این جهان از آن آفریده شده است. این خمیر مایه ساختاری از دیدگاه علمی جرم و انرژی اند که هم ارز و قابل تبدیل بهمدیگر اند. از دیدگاه دینی ، فلسفی و عرفانی این خمیر مایه ماده نام دارد که روح و روان به علت و دلیلی ناپیدا با آن آمیزش یافته و سرانجام از دست این حبس و اسارت دوباره رها خواهند گردید و به وطن اولیه خود باز خواهند گشت و این ماده بد و منفور را به حالت اولیه بی شکلی و بیصورتی ( قوه محض ) پشت سر باقی خواهند گذاشت. اما و صد اما که واژه فارسی ماده در اصل و ریشه به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت نبوده بلکه به شکل 《ما ۱۰ 》 به معنای زیر بوده : هر کدام از ما افراد انسانی در آفرینش اولیه همین دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، به شکل خانواده های ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی در نهایت کمال خوبی و زیبایی، توانائی و دانائی و هنرمندی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده ایم. واژه ایده هم در اصل و ریشه به زبان یونانی نبوده بلکه به زبان فارسی به شکل ای ده 《 ای ۱۰ 》 مخفف 《 این ۱۰ 》 بوده و ضمیر دوم شخص مفرد این، اشاره به هر فرد انسانی ( منجمله هر موجود دیگری ) داشته و دارد.
... [مشاهده متن کامل]
امروز و آینده میتوان این خمیرمایه ساختاری را در میدان تفکرات و تخیلات مدرن دینی و فلسفی و عرفانی، تثلیثی نامید یعنی مادی - روحی - روانی. زیرا تاریخ مصرف نوش داروی قدیمی، کلاسیک و یا سنتی بصورت ترکیب سه پایه ای یا سه تائی به شکل 《 بدن - روح - روان 》به پایان رسیده و ادامه تجویز آن دیگر اثرات نجات بخشی و شفا دهندگی ندارد. ترکیب مدرن به شکل زیر می باشد : ماده - روان - روح .
به زبان ساده و روز مره : نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن امر خدا می باشد و نه امر شیطان. ماده و روح نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همند. به زبان فنی میتوان این دو پدیده را به یک نوسانگر دو قطبی عظیم یا بزرگ تشبیه نمود که در برگیرنده همه چیز و همه کس است و روان لایه درونی آن. قطبین این نوسانگر غیر قابل تفکیک یا جدائی از هم بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیلات متقابل بهمدیگر برخوردار اند. این تبدیلات متقابل همیشه به دو روش صورت می پذیرند؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال پیدایش موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت آنها و انقراض انواع به روش غیر مستقیم و روش مستقیم همیشه در اولین لحظات وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض صورت می پذیرد و اتفاق میفتد. روان همیشه بهمراه یکی از این دو قطب به نهایت وسعت و گسترش می رسد و قطب همزاد و همبازی مغلوب و ریشه کن نمیگردد بلکه در بطن قطب پیروز به شکل بذر قابل رشد باقی می ماند. هفت سامان یا نظام کلی کیهانی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست، در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی ، نزولی و صعودی محتوای این کیهان یا جهان ( محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار ) بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی از دیدگاه علمی و نه دینی ) در ظهورات یا پیدایشات متوالی همیشه پنج تا روحی روانی خواهند بود با بذر قابل رشد مادی و دو تا مادی روانی با بذر قابل رشد روحی. ما انسان ها بهمراه بقیه موجودات زنده و غیر زنده موجود در این عالم یا دنیا در طول این سفر همیشه به این دنیای مادی روانی با بذر قابل رشد روحی تعلق خواهیم داشت و نه به شش دنیای دیگر. در این زمینه یک نکته مهم تر از کلیه نکات بویژه برای خود ما ایرانیان امروز و آینده اینکه تصویر دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت》حقیقت ندارد. زیرا این تصویر سطحی و خطی می باشد و اول و آخر آن ( بدایت و نهایت آن به قول خیام ناپیدا ) بطور روشن و حقیقی ناپیداست، اما تصویر حقیقی و بنیادی دایره ای شکل و حالت های اول و آخر آن بر هم منطبق و یکی اند یعنی هردو حالت هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از حالت بهشت برین. در این زمینه آیه قرآنی به شکل 《 کما بدائکم تعودون 》 به معنای بازگشت به همان آفرینش اولیه بوده و می باشد و نه اینکه بسوی او باز می آیید. خوانندگان گرامی در صورت علاقه مندی بیشتر به موضوع می توانند در این سایت ارزشمند به تفسیر علمی آیه قرآنی 《 ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحده 》 در جستجوی عالم برزخ مراجعه نمایند.
هیولی ( هیولا ) : سرشت ماده
مرحوم محمد علی فروغی، در فصل سوم " سیر حکمت در اروپا" که به فلسفه ارسطو ( به یونانی: آریستوتلس و به انگلیسی: اریستاتل ) پرداخته است، "وجود" را از نگره ارسطو، عبارت از" هیولی" و" صورت" تعبیر می کند و پیداست که مقصود از " هیولی یا هولی" ماده است.
کلمۀ هیولی که به خط یونانی ὕλη ( هیلی ) می نویسند به معنی ماده می باشد. معنی اصلی آن هیزم است. واژۀ دوریک ύλήειϛ ( هلی اِیْس ) از این کلمه مشتق می شود که به معنی <چوبی> می باشد چونکه پسوند άεις ( آاِیْس ) در زبان دوریک صفت ساز است. ریشۀ هندی اروپایی پیشین آن soul - h2 ( سُولح ) می باشد که به معنی سوختن و هیزم می باشد. ریشه آن در زبان آکدی Šuruptu ( شوروپتو ) یا Šaruptu می باشد که به معنی سوخت یا هیزم می باشد. در زبان مصر باستان که متعلق به 6000 سال قبل است کلمۀ sa به معنی آتش بوده است. واژه های فارسی چون سوخت، شیطان و واژه ی انگلیسیsoul از این ریشه گرفته می شود. و ریشه ی اصلی آن nuru می باشد که حدوداً به 9500 سال پیش برمی گردد.چوبی>