هیو گلاس ( انگلیسی: Hugh Glass; ح. 1783 – 1833 ) کاوشگر منطقه مرزی، مرد کوهستان، تاجر خز، شکارچی و مکتشف جغرافیایی اهل ایالات متحده آمریکا بود. عمده شهرت گلاس به واسطه ماجرای حمله خرس خاکستری است که باعث شد تا همراهانش به گمان آنکه امیدی به زنده ماندنش نیست، او را به حال خودش در طبیعت وحشی رها نمایند. هر چند، هیو گلاس به سختی توانست از این ماجرا جان سالم به در برد و باعث شگفتی بسیار گردد.
... [مشاهده متن کامل]
گلاس در پنسیلوانیا و از والدینی ایرلندی متولد و تبدیل به یکی از مکتشفین و کاوشگران حوضه آبریز رود میزوری در مونتانا و رود پلت در نبراسکا گردید. از ماجرای داستان زندگی وی دو فیلم سینمایی بلند ساخته شد. نخستین فیلم تحت عنوان مردی در طبیعت وحشی محصول سال ۱۹۷۱ و دیگری فیلمی است تحت عنوان بازگشته محصول سال ۲۰۱۵. هر دو فیلم به چگونگی بقا و تلاش گلاس برای نجات می پردازند، همان مقطعی که در سال ۱۸۲۳، پس از حمله وحشتناک توسط خرس و شدت جراحات وارده توسط همراهانش که تاجران خز از کمپانی خز راکی مونتاین بودند رها شد تا به زعم ایشان، ساعات آخر زندگی اش را به اتمام برساند. اما این فرجام کار وی نبود و گلاس پس از طی ۲۰۰ مایل ( ۳۲۰ کیلومتر ) در طبیعت وحشی و با توجه به جراحات وارده، توانست خودش را به فورت کیووا برساند.
هیو گلاس به اتفاق چند تن از همراهان، با سفری زمینی به سمت رود یلواستون حرکت کردند. در حوالی پرکینس، داکوتای جنوبی، گلس با یک خرس گریزلی و دو توله وی مواجه و برای آنها ایجاد مزاحمت می کند. خرس با حمله به گلاس وی را به شدت مجروح می نماید و همراهان گلاس با شنیدن صداهای کمک از جانب وی، به یاری او می شتابند و خرس را از پای درمی آورند. یکی از شکارچیان خز که در صحنه حضور داشته می گوید؛ خرس، گوشت قسمت های پایین بدن و اندام تحتانی را به شدت دریده بود، گردن گلاس به طرز تکان دهنده ای پاره شده بود به گونه ای که به نظر می رسید حفره ای در نای او ایجاد شده و نفس از آن حفره ورود و خروج می نمود، خون بسیاری از وی جاری شده بود اما خوشبختانه، دست ها و بازوهای او از کار نیفتاده بودند
همراهان گلاس متقاعد شده بودند که او از جراحات وارده، جان سالم به در نخواهد برد. با همهٔ این احوال، به مدت ۲ روز وی را روی بستری حمل کردند. هر چند، انجام این کار، سرعت سفر گروه را به شدت کاهش داد. اندرو هنری، تاجر برجستهٔ خز، از ۲ داوطلب خواست که تا هنگام مرگ گلاس، در کنار او بمانند و سپس وی را دفن کنند. جان اس. فیتزجرالد و مردی که بعدها تحت عنوان بریجز شناخته شد داوطلب شدند و با شروع پیشروی بقیه اعضای گروه، شروع به کندن قبر گلاس نمودند. بعدها، این دو نفر با ادعای اینکه مورد حملهٔ آریکارا قرار گرفتند، تفنگ، چاقو و سایر تجهیزات متعلق به گلاس را برداشته و محدوده را به سرعت ترک کردند. فیتزجرالد و بریجز مدتی بعد توانستند به گروه بپیوندند و به اشتباه گزارش دادند که گلاس مرده است.
... [مشاهده متن کامل]
گلاس در پنسیلوانیا و از والدینی ایرلندی متولد و تبدیل به یکی از مکتشفین و کاوشگران حوضه آبریز رود میزوری در مونتانا و رود پلت در نبراسکا گردید. از ماجرای داستان زندگی وی دو فیلم سینمایی بلند ساخته شد. نخستین فیلم تحت عنوان مردی در طبیعت وحشی محصول سال ۱۹۷۱ و دیگری فیلمی است تحت عنوان بازگشته محصول سال ۲۰۱۵. هر دو فیلم به چگونگی بقا و تلاش گلاس برای نجات می پردازند، همان مقطعی که در سال ۱۸۲۳، پس از حمله وحشتناک توسط خرس و شدت جراحات وارده توسط همراهانش که تاجران خز از کمپانی خز راکی مونتاین بودند رها شد تا به زعم ایشان، ساعات آخر زندگی اش را به اتمام برساند. اما این فرجام کار وی نبود و گلاس پس از طی ۲۰۰ مایل ( ۳۲۰ کیلومتر ) در طبیعت وحشی و با توجه به جراحات وارده، توانست خودش را به فورت کیووا برساند.
هیو گلاس به اتفاق چند تن از همراهان، با سفری زمینی به سمت رود یلواستون حرکت کردند. در حوالی پرکینس، داکوتای جنوبی، گلس با یک خرس گریزلی و دو توله وی مواجه و برای آنها ایجاد مزاحمت می کند. خرس با حمله به گلاس وی را به شدت مجروح می نماید و همراهان گلاس با شنیدن صداهای کمک از جانب وی، به یاری او می شتابند و خرس را از پای درمی آورند. یکی از شکارچیان خز که در صحنه حضور داشته می گوید؛ خرس، گوشت قسمت های پایین بدن و اندام تحتانی را به شدت دریده بود، گردن گلاس به طرز تکان دهنده ای پاره شده بود به گونه ای که به نظر می رسید حفره ای در نای او ایجاد شده و نفس از آن حفره ورود و خروج می نمود، خون بسیاری از وی جاری شده بود اما خوشبختانه، دست ها و بازوهای او از کار نیفتاده بودند
همراهان گلاس متقاعد شده بودند که او از جراحات وارده، جان سالم به در نخواهد برد. با همهٔ این احوال، به مدت ۲ روز وی را روی بستری حمل کردند. هر چند، انجام این کار، سرعت سفر گروه را به شدت کاهش داد. اندرو هنری، تاجر برجستهٔ خز، از ۲ داوطلب خواست که تا هنگام مرگ گلاس، در کنار او بمانند و سپس وی را دفن کنند. جان اس. فیتزجرالد و مردی که بعدها تحت عنوان بریجز شناخته شد داوطلب شدند و با شروع پیشروی بقیه اعضای گروه، شروع به کندن قبر گلاس نمودند. بعدها، این دو نفر با ادعای اینکه مورد حملهٔ آریکارا قرار گرفتند، تفنگ، چاقو و سایر تجهیزات متعلق به گلاس را برداشته و محدوده را به سرعت ترک کردند. فیتزجرالد و بریجز مدتی بعد توانستند به گروه بپیوندند و به اشتباه گزارش دادند که گلاس مرده است.