هیع

لغت نامه دهخدا

هیع. [ هََ ] ( ع مص ) گسترده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر روی زمین پهن و گسترده شدن. ( از اقرب الموارد ). || نالیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گرسنه شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || طپیدن.( منتهی الارب ). || تنگ دل شدن. || گداخته شدن ارزیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || به ستم قی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قی کردن. ( اقرب الموارد ). || خواهش آب نمودن شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || بددل شدن. ( المصادر زوزنی ). ترسیدن و فزع و بی تابی کردن. ( از اقرب الموارد ). بددلی کردن. ( تاج المصادر ). بددل گشتن. || سخت حریص شدن. || تیز رفتن آنچه بریزند بر زمین از آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گسترده گردیدن بر روی زمین پهن و گسترده شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس