هیش. ( اِ، ص ، ق ) بر وزن و معنی هیچ است که لاشی و معدوم باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر.
سنایی.
هرکه آمد هرکه آید میروداین جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست.
احمد ژنده پیل ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) بافته ای را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند. || آهن جفت و آن آهنی باشد که زمین را به آن شیار کنند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). خیش.