هچل

/haCal/

مترادف هچل: دردسر، گرفتاری، مخمصه، ناراحتی، بور، خجل، دماغ سوخته، شرمسار

معنی انگلیسی:
hot water, jam, mess, pickle, scrape, trouble, fix, funk, hot potato

لغت نامه دهخدا

هچل. [ هََ چ َ ] ( اِ ) در تداول عوام ، مخمصه. کش و واکش. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل افتادن ؛ گرفتار شدن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل افتادن کسی یا پولی ؛ گرفتار شدن شخص یا از دست رفتن پول چنانکه بازگردانیدنش دشوار بود، یا وصول آن ممتنع باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل انداختن ؛ گرفتار ساختن و یا قرض دادن پول در محلی که صعب الوصول باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- خطر مخمصهکش واکش . یاتوی هچل افتادن . گرفتارشدن دچارمخمصهشدن . یادرهچل افتادن کسی.گرفتارشدن شخص دچار مخمصه شدن.یا درهچل افتادن پولی. درمحلی بکارزدن آن بطوریکه استردادش بسیاردشوار باشد. یا درهچل انداختن کسی . گرفتارکردن وی را. یا درهچل انداختن پولی . بکاربردن آن درجایی که وصول آنبسیار دشوارباشد. ۲ - بور دماغ سوخته .

فرهنگ معین

(هَ چَ ) (اِ. ) (عا. ) ۱ - دردسر، گرفتاری . ۲ - بور، سرخ .

فرهنگ عمید

گرفتاری، دردسر، خطر، مخمصه.
* در (تو، به ) هچل افتادن: [عامیانه، مجاز] دچار مخمصه و گرفتاری شدن.

پیشنهاد کاربران

هچل یا هشل ؛ اصطلاح در هچل افتادن یعنی در وسط جمعیت گیر کردن یا در شلوغی گرفتار شدن یا در میان جمعیت قرار گرفتن.
ریشه و مصدر و بن واژه ی این کلمه و کلیدواژه، کلمه ی حَش می باشد.
مصدر حش مرتبط با مفهوم حشر و محشور و حاشور و اصطلاح حشر و نشر می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

علت استفاده از حرف ( ه ) به جای حرف ( ح ) در کلمه ی هشل به خاطر حکمتی هست که در نگارگری این حرف وجود دارد.
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی هشل و حشل با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
محشر ؛ محل حشر و حاشور و محشور شدن انسان ها در کنار یکدیگر
اصطلاح در حاشیه بودن یعنی در وسط جمعیت نبودن یا در کنار جمعیت بودن.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش حوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و حاشور و محشور شدن انسان ها در کنار یکدیگر
اصطلاح در حاشیه بودن یعنی در وسط جمعیت نبودن یا در کنار جمعیت بودن.
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هچل یا هشل ؛ اصطلاح در هچل افتادن یعنی در وسط جمعیت گیر کردن یا در شلوغی گرفتار شدن یا در میان جمعیت قرار گرفتن.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و با هوش که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.

درود ظاهراً هچل از �ها الف ولایت هخامنشی بعلاوه �چاله� ( یعنی در چاله افتادن/ مشکل گیر کردن آمده است
land somebody in trouble/hospital/court etc
to cause someone to have serious problems or be in a difficult situation
در هچل افتادن یعنی به دردسر افتادن و گرفتار و دچار شدن به وضعیتی بد و نامطلوب
= hot potato
دردسر در زبان ملکی گالی بشکرد
تلفظ : هَ چَل
معنی : دردسر - گرفتاری بزرگ
وقتی یه نفر توی هچل باشه یا توی هچل گیر افتاده باشه در واقع توی دردسر بزرگی افتاده و در حال حاضر مشکل بزرگی داره.
معادلش به انگلیسی میشه deep shit
مثال :
...
[مشاهده متن کامل]

I did not study my lessons during the year and now I'm in deep shit ( i have a big/insolvable problem