هویت ایرانی حسی جمعی از سوی مردمان ایرانیِ متعلق به سرزمین های تاریخی ایران است. این حسِ تعریف شده بر اساس جغرافیا و تاریخ، از یک تجربهٔ تاریخی و سنت فرهنگی مشترک بین مردمی که در ایران زمین زیسته اند تکامل یافته و در عناصر فرهنگی آن مشترک است. این هویت با کشیدن مرز بین ایرانیان و بیگانگان تمایز یافته؛ یکبار بین ایرانی و انیرانی، بار دیگر در تقابل عجم - عرب، بار دیگر در دوگانهٔ تُرک و تاجیک/تازیک و در زمان صفویان در تقابل هندی و ایرانی.
... [مشاهده متن کامل]
هویت ایرانی به علت موقعیت خاص جغرافیایی از سه حوزه تمدنی ایرانی، اسلامی، و غربی تأثیر پذیرفته است. مفهوم تاریخی ایران و انتساب به آن در نهضت های قومی، سیاسی، و دینیِ دوران ساسانیان شکل گرفت و در دوران اسلامی، با فراز و نشیب هایی پایدار ماند و در عصر ایلخانی و صفوی، تولدی دیگر یافت و در عصر جدید، به صورت هویت ملی ایران متجلی شد. از نظر ریچارد فرای ایران شناس آمریکایی، تشکیل کشور ایران به شکل سیاسی مربوط به سده سوم میلادی، یعنی عهد ساسانیان، است و از نظر سیاسی، این اعتقاد که همهٔ مردمی که در این سرزمین زندگی می کنند رعایای «پادشاه» هستند اعتقادی است که همواره در تاریخ ایران، اساس هویت سیاسی ایرانیان بوده است. وفاداری ایرانیان در زمان هخامنشیان معطوف به شاه یا سلسله پادشاهی بوده است، نه به کشور. اما این اصل، در زمان ساسانیان، مورد چالش مذهب قرار گرفت و وفاداری مردم، که تا آن زمان معطوف به پادشاه بود، جایش را به مذهب داد که با تسلط اسلام این تحول، تشدید و تثبیت شد.
چشم اندازها درباره هویت ایرانی تحت تأثیر دیدگاه های رقیب در خصوص منشأهای ملت ها بوده است. در پاسخ به این پرسش که «منشأ ملت ها چیست؟» سه چشم انداز اصلی متمایز قابل مشاهده است . اولی منعکس کننده دیدگاه رمانتیک ملی گرایانه است که ملت ها از دوران باستان عناصری طبیعی و ذاتی در تاریخ اند. چشم انداز دوم، که می توان آن را مدرنیست یا پست مدرنیست توصیف کرد ایده رمانتیک ازلی از منشأهای ملت ها را رد می کند و و ایده «ملت» را همچون برساخته ای مدرن می بیند. سومی که می توان آن را چشم انداز جنبه تاریخی بخش خواند این را تایید می کند که «ملت مدنی» محصول مدرنیته است و به این خاطر نمی توان آن را به صورت گذشته نگر به دوران های پیشامدرن اعمال کرد، ولی قویاً این گزاره مدرنیستی و پست مدرنیستی در خصوص وجود یک عدم پیوستگی رادیکال بین یک ملت مدرن و گذشته تاریخی آن را رد می کند. این چشم اندازهای متفاوت به درجات گوناگون تحقیقات ایرانشناسان در خصوص منشأهای ملت بودن و هویت ملی ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. همان چشم اندازها همچنین بر درک نخبگان حاکم و گروه های سیاسی در ایران قرن بیستم میلادی اثر گذاشته است.
... [مشاهده متن کامل]
هویت ایرانی به علت موقعیت خاص جغرافیایی از سه حوزه تمدنی ایرانی، اسلامی، و غربی تأثیر پذیرفته است. مفهوم تاریخی ایران و انتساب به آن در نهضت های قومی، سیاسی، و دینیِ دوران ساسانیان شکل گرفت و در دوران اسلامی، با فراز و نشیب هایی پایدار ماند و در عصر ایلخانی و صفوی، تولدی دیگر یافت و در عصر جدید، به صورت هویت ملی ایران متجلی شد. از نظر ریچارد فرای ایران شناس آمریکایی، تشکیل کشور ایران به شکل سیاسی مربوط به سده سوم میلادی، یعنی عهد ساسانیان، است و از نظر سیاسی، این اعتقاد که همهٔ مردمی که در این سرزمین زندگی می کنند رعایای «پادشاه» هستند اعتقادی است که همواره در تاریخ ایران، اساس هویت سیاسی ایرانیان بوده است. وفاداری ایرانیان در زمان هخامنشیان معطوف به شاه یا سلسله پادشاهی بوده است، نه به کشور. اما این اصل، در زمان ساسانیان، مورد چالش مذهب قرار گرفت و وفاداری مردم، که تا آن زمان معطوف به پادشاه بود، جایش را به مذهب داد که با تسلط اسلام این تحول، تشدید و تثبیت شد.
چشم اندازها درباره هویت ایرانی تحت تأثیر دیدگاه های رقیب در خصوص منشأهای ملت ها بوده است. در پاسخ به این پرسش که «منشأ ملت ها چیست؟» سه چشم انداز اصلی متمایز قابل مشاهده است . اولی منعکس کننده دیدگاه رمانتیک ملی گرایانه است که ملت ها از دوران باستان عناصری طبیعی و ذاتی در تاریخ اند. چشم انداز دوم، که می توان آن را مدرنیست یا پست مدرنیست توصیف کرد ایده رمانتیک ازلی از منشأهای ملت ها را رد می کند و و ایده «ملت» را همچون برساخته ای مدرن می بیند. سومی که می توان آن را چشم انداز جنبه تاریخی بخش خواند این را تایید می کند که «ملت مدنی» محصول مدرنیته است و به این خاطر نمی توان آن را به صورت گذشته نگر به دوران های پیشامدرن اعمال کرد، ولی قویاً این گزاره مدرنیستی و پست مدرنیستی در خصوص وجود یک عدم پیوستگی رادیکال بین یک ملت مدرن و گذشته تاریخی آن را رد می کند. این چشم اندازهای متفاوت به درجات گوناگون تحقیقات ایرانشناسان در خصوص منشأهای ملت بودن و هویت ملی ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. همان چشم اندازها همچنین بر درک نخبگان حاکم و گروه های سیاسی در ایران قرن بیستم میلادی اثر گذاشته است.