چو آب اندر شمر بسیار ماند
زهومت گیرد از آرام بسیار. ( دقیقی. )
شمر. [ش َ م َ ] ( اِ ) حوض خرد و کوچک. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . حوض. حوض کوچک و تالاب. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) . آبگیر خرد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . آبگیر. آبدان. ( فرهنگ اوبهی ) . آبگیر. غفج. ( لغت فرس اسدی ) . آبگیر خرد و شاید بمعنی آبگیر بزرگ هم اطلاق می شده. ( از فرهنگ لغات شاهنامه ) . ژی. آبکند. ( یادداشت مؤلف )
... [مشاهده متن کامل] میخواستم این نوشته رو پس از واژه ( زیما! ) و در آینده بنویسم؛ که شما از من پیشی گرفتید و به این زیبایی نوشتید و منو به جوش و خروشِ همراه با شادمانی ( وَجد ) وا داشتید!
پیداست که یه چیزایی تو خودت داشتی و رُو نمی کردی، دست مریزاد!
منم از برای بُوَندگی ( تکمیلِ ) نوشته های شما، این ها را می نویسم:
هومَت - اسم پسرانه - واژه مرکّب اوستایی ( humat )
هو: سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی
نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
مانند: هوبخت ( بخت نیک ) ، هوبَر ( دارنده ویژگی های خوب ) ، هوداد ( داده نیک، آفریده خوب ) ، هوتَخشبُد ( رییس اهل حِرَف و کاسبان یا وزیر صنعت، معدن و تجارت! ) و. . .
که در عربی هم استفاده می شود: یاهو ( ای اهورامزدا، ای بهترین )
مَت ( پَند ) : پندار، اندیشه، رای، فکر - قضاوت، داوری، سنجش، ارزیابی
معنی: پندار نیک، اندیشه ( مَنِش ) خوب، فکر درست و خدایی - قضاوت اَشا ( درست و راست ) ، داوریِ هَژیر و اهورایی، ارزیابی خوشگل و خوشمَل!
در پارسی باستان: هو =خوب
هومَت: پندار خوب
هوخت: گفتار خوب
هورشت: کردار خوب
هومن: مرد خوب
هوتن: تن خوب
هویدا: خوب پیدا
هوده: بازده خوب ( بیهوده: بی سود )
هو خشتره : شهریار خوب